◻ روز هفتم محرم ◾ حضرت علی اصغر علیه السلام ✍ مهدی شریف زاده تیری مثال نیزه شد، حنجر به هم ریخت تنها نه حنجر، بال و پر، پیکر به هم ریخت چیزی نمانده دیگر از جسمِ تو باقی یک تیر زد ، اما زپا تا سر به هم ریخت آنقدر با شدت رها کرده کمان را فواره زد خون ، از دو چشم تر به هم ریخت بی حال بودی، نیمه جان، با خوردن تیر طرزِ تلظی کردنت دیگر به هم ریخت تا آسمان خون گلویت را که پاشید جان داد حسین از داغ تو آخر به هم ریخت دیگر چگونه می شود تا خیمه ها رفت بابا شده شرمنده ی مادر، به هم ریخت کارش نشستن بعد از این در آفتاب است مادر پس از داغِ علی اصغر به هم ریخت... 📎 📎 📎