🍂
🔻
#پوتین_قرمزها 60
خاطرات مرتضی بشیری
✦✦✦✦
بعد از ناهار، به حاج محمد تلفن کردم و گزارش نشست را دادم. از او خواستم حالا که اسرا نهایت همکاری و همدلی را با ما داشته اند، برای اطمینان خاطر اسرا، چهار نفر از آنها را، که جراحت دردناک در بدن دارند، به بیمارستان بقية الله ببرم تا پزشکان مجرب آنجا معاینه شان کنند. حاج محمد موافقت کرد و پیگیر پذیرش آنها از طرف بیمارستان شدم.
در فاصله ای که امکان پذیرش اسرا در بیمارستان فراهم می شد، برنامه ای تفریحی برایشان در نظر گرفتم. با توجه به هوای دلپذیر شمال تهران در فصلی که در آن قرار داشتیم و نیز روز خسته کننده ای که اسرا سپری کرده بودند، آنها را به دربند بردم. هوای خوب و وفور نعمت در کافه ها چشم آنها را چهار تا کرده بود. اسرا را آزاد گذاشتم تا خودشان تختی را انتخاب کنند و سفارش چای، قلیان، و هندوانه دادند و با آسودگی کنار هم نشستند. این فضا گویی باعث تجدید خاطره در آنها شده بود. برای هم از گذشته هایشان تعریف می کردند و عیش و لذت در صورتشان پیدا بود. فقط جشعمي بود که کمتر حرف می زد و بیشتر از قلیان کشیدن در آن هوا لذت می برد.
ظرفهای میوه و تنوع غذا آنها را برانگیخته کرده بود و به دولت عراق لعن و نفرین می فرستادند، که به آنها دروغ گفته ایرانی ها در وضعیت معیشتی بدی به سر می برند. تصمیم گرفتم آنها را به بازار میوه و تره بار ببرم. اسرا همه، تنها چشم شده بودند و با ولع جنب و جوش میدان بارفروشها و تنوع و فراوانی میوه ها را نگاه می کردند.
هرچند بازدید از بازار میوه برای همه اسرا جالب بود، برای عمر شریف سعید جلوه بیشتری داشت. او کرد و اهل اربیل بود. کردها با حکومت مرکزی عراق و صدام مخالفت دیرینه دارند. ضمن اینکه از ایرانی ها محبت دیده بود و میگفت وقتی به اسارت در آمده آن قدر گلوله خورده که تقریبا کارش تمام شده بود. فوری او را به بهداری و بعد بیمارستان رساندند و جراحی اش کردند.
اولین بار او را در بیمارستان دیدم در حالی که مدام تشکر می کرد که جانش را نجات دادیم. می گفت: «باور نمی کردم شما این قدر انسانیت داشته باشید که دشمنی را، که تا مردن و از بین رفتن فاصله ای نداشته، درمان کنید.»
آنها را به بازار طلای تهران بردم. با دهان باز به خرید و فروش و تحرک مردم در بازار نگاه می کردند. طوری حیرت کرده بودند که در تمام طول بازدید صدای هیچ یک در نیامد و مدهوش زرق و برق مغازه ها بودند.
به یکی از سربازهای وظیفه، که به فیلمبرداری وارد بود، گفتم از همه این بازدیدها تصویر بردارد. بعد از رفتن به اهواز، آن فیلم را در تلویزیونهای برون مرزی نشان دادیم. کمترین نتیجه پخش این فیلم بی اثر کردن ادعای دولت عراق در آن برهه زمانی بود که ایران پنج ميليون قرص نان از پاکستان وارد کرده است.
به نحوی می خواستند بگویند مردم ایران در وضعیت بد معیشتی به سر می برند و به قول معروف نان ندارند بخورند.
🔸 ادامه دارد ⏪
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🔴 دسترسی به قسمت های گذشته
👇
#پوتین_قرمزها
🍂