🔴 یادش بخیر، شب‌ها و روزهای شروع جنگ! تلخ تلخ، پر از نگرانی و پر از استرس باران گلوله و خمپاره هایی که سکوت شب را می شکستند و شهر را در غربت خود آشفته می کردند....... صدای در هم آمیختن آژیر خطر و آژیر آمبولانس ها و... شب هایی که نمی دانستیم صبح را خواهیم دید یا نه! شب هایی که در پس‌توی تاریک خانه کز می کردیم و با هر انفجاری ناخودآگاه پلک ها را بهم می فشردیم و نمی فهمیدیم کی بخواب رفته ایم! شب هایی که مادران و خواهران ما با حجاب کامل می خوابیدند تا مبادا دست نامحرمی از زیر آوار بیرونشان بیاورد! اینجا اهواز است اینجا دزفول است اینجا آبادان است اما.....ورق برگشت عده ای پیش‌قدم شدند همان انسان های ساده و آرام و بی‌ریای دیروز که حالا لباس رزم به تن کرده تا کاری کنند. همانان که ناشناخته بودند و گمنام. ماموریتی داشتند مکتوم... همان یارانی که امام دل‌ها هفده سال قبل از آن وعده‌شان را داده بود.... همانانی که خود را به آتش زدند و در اوج هل من مبارز خوانی دشمن قلدر، بر آنها تاختند و... ورق برگشته بود.... صف های اهدای خون صف های اعزام به جبهه هجوم به پایگاه مساجد دیری نپایید که رنگ شهر عوض شد و شادابی خود را باز یافت، اما دیگر نه علم الهدایی بود نه جوادی نه علم‌ی نه پیرزاده‌ای نه محمدپوری نه قنادانی و نه غیوراصلی و یارانش یادش بخیر .... شب های عاشقی 🍂