🍂 🔻 2⃣7⃣ خاطرات مهدی طحانیان علی رحمتی پنجاه سال داشت و علی اللهی بود و شده بود ارشد آسایشگاه. می گفتن اسرای حزب اللهی روی شخصیت او کار کرده بودند تا از مسلک باطل خود دست کشیده و توبه کرده بود، قدری هم سبیل هایش را کوتاه کرده بود. اما همچنان سبیلش از سبیل عراقی ها کلفت تر بود. از صبح تا شب به تک تک آسایشگاه ها سر میزد و سخنرانی می کرد که: بله آقایان! وظیفه من است از شما مثل بچه هایم مراقبت کنم. دوست دارم این ایام اسارت به شما خیلی سخت نگذرد. اسارت به خودی خود فشار آور است کاری نکنیم که این فشار از طرف دشمن چند برابر شود و بزنند ناقصمان کنند یا آب و غذای حداقلی‌مان را قطع کنند. بیایید حالا که دشمن تا این حد مهربان و منطقی شده که می گوید وقتی خبرنگار آمد فقط کافی است شماها حرف نزنید، به خواسته اش عمل کنیم. عراقی انتظار ندارد در مقابل چشم جهانیان، ضد مملکت و رهبر مان صحبت کنیم. اگر شماها بچه های خوبی باشید، دست من هم باز است تا از عراقی ها برایتان درخواست امکانات بیشتر بکنم. شماها جوان و در سن رشد هستید، این تغذیه برای شما کافی نیست. باید کاری کنم عراقی ها قبول کنند به شما غذای بهتر و باکیفیت تری بدهند.» او مدام روی سلامتی و تغذیه بهتر تأکید می کرد؛ دو موضوعی که اصلا دست ما نبود و همه تلاشمان این بود که به آن کمتر توجه کنیم. او خبر نداشت اگر سرهنگ محمودی - که از بدو ورودم به رمادی متوجه ارتقا درجه اش شده بودم - استراتژی تازه‌ای اتخاذ کرده و مهربان شده و فقط از ما می خواهد حرف نزنیم، به این دلیل است که مبارزه ما را علیه خواسته هایش دیده است و می داند حتی اگر ما را بکشد، علیه رهبر و مملکتمان حرفی نمی زنیم. به همین دلیل من و خیلی از بچه های حزب اللهی با حرف های او موافق نبودیم. در فاصله دو ماه آن قدر روی این موضوع تأکید شد که هنگام آمدن خبرنگارها کسی حرف نزند و اگر چیزی بگوید خونش گردن خودش است و رفتار او باعث می شود کل اردوگاه تنبیه شود، که سایه رعب و وحشت بر همه جا مسلط شد. ارشدها و حتی بچه های حزب اللهی‌ها هم متقاعد شدند و سفت ایستادند که اگر خبرنگارها آمدند هیچ کس حق حرف زدن و پاسخ دادن به سؤالاتشان را ندارد. فضایی در آسایشگاه‌ها به وجود آمده بود که اگر کسی خلاف این عمل می کرد و جلوی خبرنگارها حرف می زد، نه تنها عراقی ها را با خودش طرف می کرد، بلکه از میان دوستان خودش هم تا حدودی دچار مشکل می‌شد... بیشتر بچه هایی که در اردوگاه رمادی بودند، تجربه اسارت نداشتند و نمی دانستند اوضاع چگونه است و عراقی ها چه قصد و نیتی را دنبال می کنند. به همین دلیل عده ای از ما که از عنبر آمده بودیم و حداقل یکسال و نیم سابقه اسارت داشتیم، وظیفه خودمان می دیدیم بچه ها را در جریان آمدن خبرنگارها بگذاریم. بنابراین، با بچه ها حرف زدیم و گفتیم: «بدانید که ما برای حق می جنگیم و عراقی ها برای باطل. آنها از ابتدای اسارت با نادیده گرفتن حداقل امکانات رفاهی و درمانی و تغذیه خواسته اند حواس و درخواست ما را روی مسائل مادی و نظایر آن متمرکز کنند تا با این شیوه، دست و پای ما را ببندند. اما بدانید اگر به این نیازها تن بدهیم و مدام به فکر تأمین معیشت و یا سلامت خودمان باشیم تا مبادا از طرف دشمن صدمه ببینیم، به ورطه‌ای می افتیم که دشمن خواسته است. اگر اسارت واقعی خودمان را به دشمن نشان ندهیم، او به خواسته های مادی ما تن نمی دهد. اینجا هم مثل میدان جنگ باید از جان گذشته باشیم تا بتوانیم مقابل عراقی ها قد راست کنیم.» گفتیم: «شماها نباید اجازه فیلمبرداری و عکس گرفتن به خبرنگارها بدهید. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂