🍂 🔻 گشنگی در یکی از پاسگاه های جزیره مجنون مستقر بودیم. هر روز حوالی ساعت یازده قایق تدارکات می آمد و سه وعده روزانه "ناهار،شام، صبحانه" فردا را میداد و میرفت. 🌿یک رمضان صادقی اهل اصفهان این مسئولیت خطیر😜 را بعهده گرفته بود. چانه زنی ها برای افزایش سهم غذا بیفایده بود. تا اینکه فکرها رو روی هم ریختیم و طرحی در انداختیم. اجرای این طرح مهارت میخواست. 🌿فردی با اعتماد بنفس بالا و گویش شمرده کلامی و مطلع به احکام شرعی 😂حجت پارسا نامی اهل بروجرد را مستعد ترین فرد دیدیم. جثه بزرگ و چاق و لهجه شیرین بروجردی😊 سریع تا قبل از ظهر یکی از ملحفه های تر و تمیز را انتخاب کردیم و تبدیل به یه عمامه درشت کرده و بر سر حجت گذاشتیم.😜 یه پتو را لوله کردیم که حکم متکا پیدا کرد و حجت تکیه به آن داد😐😂حوالی ساعت یازده طبق روال معمول قایق غذا آمد.😗 🌿 در همان ابتدا ابهت حاج آقا پارسا چشم رمضان صادقی را گرفت. اقتضای اصفهانی بودنش را در معاشرت و مصاحبت با این عالم جلیل القدر دیده بود. حاج آقا حجت ما هم کم نیاورد و در منزلت رزمندگان اسلام چند حدیث گفت و در ثواب رسیدگی به امور آنان نهایت هنر خود را به نمایش گذاشت.😂😂 🌿 آن روز دیگ ها کاملا پر شده بود. همه ما آماده انفجار خنده ها بودیم. به هر طریق خود را گرفته بودیم.😑 یک مرتبه رمضان صادقی راجع احکام غسل ارتماسی سوالی مطرح کرد😨. همه ما مات شده بودیم و نگران که توان و عقل کلامی حجت یارای پاسخگویی دارد؟؟!!! و آیا رها شدن از مخمصه این سناریو به خیر خوشی تمام میشود.؟ سوال این بود: آیا بهنگام انجام غسل ارتماسی کش تنبان مانع محسوب میشود یا خیر😂 حجت درنگ عالمانه ای کرد و دستی به ریش خود کشید. همه ما میخ این صحنه شده بودیم.😳🙈 یک مرتبه با تمام مهارت پاسخ داد: بستگی به کش تنبان دارد😬 🌿 اگر ایرانی باشد بلامانع است و غسل صحیح😂😂😂آن روز رمضان صادقی قانع از پاسخ رفت و ما تا شام فقط می خندیدیم😂😂 چشمتان روز بعد نبیند ,فرداي آنروز قایق که آمد حجت عمامه ای بر سر نداشت و پشت قبضه نشسته بود. همین صحنه کافی بود که رمضان صادقی، رو دست خوردنش را متوجه شود. هیچی، یک هفته ای ریاضت و گرسنگی می کشیدیم😂😂 کاظم فرامرزی گردان ضد زره حماسه جنوب @defae_moghadas