🍂
🔻 #ِآخرین_خاکریز - ۲۶
🔅 راوی و نویسنده:
میکائیل احمدزاده
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
🔅
آسایشگاه تبدیل به دستشویی شده بود.
هم زندگی می کردیم و هم رفع حاجت. آنها کاری کرده بودند که حیا و شرم از بین رفته بود. اسرا با همدیگر انس گرفته بودند تا بتوانند در شرایط سخت و غیر انسانی زندان های مخوف عراق، دوام بیاورند. همه دریافته بودیم که در آن مکان باید همدیگر را تحمل کنیم و به درد هم برسیم.
با اعتراض اسرا به فرمانده اردوگاه، قرار شد یک سطل آب برای هر آسایشگاه و برای ۱۶ ساعتی که در داخل بودیم، تهیه کنند. یک سطل زباله بزرگ هم که هنوز مقداری زباله داخل آن بود، پر از آب کرده، به آسایشگاه ما آوردند. هر گاه اسرا شلوغ می کردند و یا اعتراضی داشتند، عراقیها در آب مواد شوینده می ریختند تا همه اسهال بگیرند و مریض شوند و یا جیره آب را آن قدر کم می کردند تا همواره درگیر خودمان باشیم. مشکل دستشویی را هم این گونه حل کردند که روزانه فقط یکبار و بعد از انتظاری سه ساعته در صف، می توانستیم از دستشویی استفاده کنیم؛ چون در آسایشگاه ها را می بستند و کسی نمی توانست بیرون برود؛ به همین دلیل و برای حل این مشکل، هر شب برای هر ۱۰نفر، یک حلب روغن پنج کیلویی برای رفع حاجت شبانه و در جلو چشمان هم تهیه کردند. برای هر ۱۰نفر هم که گروه خوانده می شدند، یک تشت آلومینیومی برای گرفتن و خوردن غذا اختصاص دادند. ساعت ۱۰:۰۰ ، ۱۴:۰۰ و۱۶:۰۰ از هر آسایشگاه، تعداد ۱۶ سینی بزرگ برای آوردن غذا از بیرون حاضر می شدند و ما نوبتی ظرف دستشویی را تخلیه و با تشتها غذا می گرفتیم. برای هر ۱۰نفر در هر وعده، یک ملاقه یک و نیم لیتری عدس میدادند. ظهرها نیز نیم بیل برنج و نیم ملاقه کوچک آب کلم یا بادمجان سیاه به عنوان خورشت میدادند و شام عبارت بود از ۱۰ تکه کوچک گوشت و نیم ملاقه آب همان گوشت که داخل آن هیچ چیز دیگری نمی ریختند. این گوشتها که تاریخ تولید آن روی جعبه هایشان نوشته شده بود، به سال های حدود ۱۹۶۵ میلادی برمی گشت و سالها در یخچال نگهداری شده بود. بعد از حدود شش ماه، در وعده صبحانه به ما چای هم می دادند که یک لیوان برای پنج نفر بود و ما هم به نوبت هر پنج روز یک لیوان می خوردیم. روزهای اول یک عدد نان شبیه نان ساندویچی کوچک به ما میدادند که شبها به وسیله چهار نفر و با پتو از پشت کامیون تخلیه و در آسایشگاه پخش می شد. مقدار سهمیه نان بعدها به یک و نیم عدد افزایش یافت.
لازم به یادآوری است که ما اسرای مفقودالاثر بودیم و دولت عراق از سال ۱۳۶۵، آمار اسرا را در اختیار صلیب سرخ جهانی قرار نداده بود. آنان این کار را برای تضعیف روحیه ایرانی ها و فشار بر دولت ایران انجام می دادند و صلیب سرخ فقط به اسرای قبل از ۱۳۶۵ دسترسی داشت که تا حدودی به وضعیت آنها رسیدگی می شد. آنان امکان نامه نگاری داشتند و به وضعیت بهداشتی و رفاهی آنان رسیدگی می شد؛ حتی به شکایت اسرا نیز رسیدگی میشد. نگهبانان آن اردوگاه ها نمی توانستند مانند نگهبانان ما آزادی عمل داشته باشند و بی دلیل اسرا را آزار و اذیت کنند. امکانات صوتی و تصویری و نوشت افزار و کلاس های آموزشی مانند زبان و غیره برای اسرای ثبت نام شده فراهم بود و به طور نسبی وضعیت زیستی آنان از ما بهتر بود. عراقیها از وضعیت ما سوء استفاده می کردند و هر چه می خواستند می کردند و اگر کسی هم کشته میشد، عراقی ها چندان اهمیت نمی دادند. در اواخر دوران اسارت به ما لباسهای زرد رنگی که با حرف لاتین بزرگ [ p.o.w ] بر آنها نقش بسته بود . برای مشخص شدن زندانیان جنگی - دادند. در عراق یک گورستان برای اسرای ایرانی در نظر گرفته بودند و آنهایی را که در اثر کتک، شکنجه، بیماری و سوء تغذیه به شهادت می رسیدند، غریبانه در آن محل به خاک می سپردند و مشخصات و محل دفنشان برای ما نامعلوم می ماند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂