🍂 🔻 اولین شب پایداری ۴ 🔹خاطرات محمد حسین مفتح‌زاده ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پاییز سال ۶۳ حاجی عیدی مراد را دیدم گفت نمی خواهی بیایی منطقه؟ باقاطعیت گفتم نه دیگه با شما نمیام و می رم گردان... حاجی گفت ضرر می کنی. گفتم به یه شرط که برم جلو گفت باشه. فردای آنروز با کمک حاج عظیم آل بخیت برگه اعزام انفرادی گرفتم و راهی پادگان کرخه شدم. از آنجا به همراه حاجی با یکدستگاه تویوتا کالسکه ای به‌مراه دونفر دیگر به منطقه جنگل امقر اعزام شدیم . با ورود به چادر، دیدم بچه ها در حال خوردن شام هستن. همه بگرمی ازما استقبال کردن و اولین لقمه که از گلویم پایین رفت یوسف شریداوی که خیلی بامن عیاق بود از روی شیطنت گفت، دوبری موتورم باید روغنش عوض بشه و من وهم زده او را نگاه می کردم . لقمه در دهنم از چرخش باز ماند. دنیا بر سرم خراب شد‌. برای چند لحظه همه نگاه من می کردند. هیچ حرفی رد و بدل نمی شد . به یکبار ه انفجار خنده چادر را به هوا برد و من نفس راحتی کشیدم . کسی که همه از دست فضولی‌ها وشلوغ کاریهایش آرام و قرار نداشتند اِلان ساکت گوشه ای نشسته بود. که صدای نخراشیده و نتراشیده مش عبده فروغیان مرا بخود آورد ... بلند شو، خونه عمه که نیامدی (بشوخی) هنوز احساس می کردم بار دیگر سرکار رفته ام که شهید محمدرضا حقیقی کنارم ایستاد. ما می بایستی با کمک هم کار با قطب نما در شب را تمرین می کردیم. جایزه یک کمپوت گیلاس بود. چهار تیم تازه وارد دونفره بودیم که خوشبختانه من وشهید حقیقی در زمان مورد نظر به اهدافمان رسیدیم وکمپوت را تصاحب کردیم . صبح زود یوسف مرا صدا زد وبه دیدگاه برد و کل منطقه را توجیهم کرد . سپس دو نفری در روز روشن و در بین تپه ماهورها تاحوالی ۵۰ متری کمین عراق در معبر یوسف پیش رفتیم. دو روز بعد اولین شناسایی شبانه به همراه شهید حسن کوره دزفولی حکمت آفرین و برادران کاظم رنگچی و فاضل در مسیر تک درخت همراه شدیم. من روی زمین راه نمی رفتم بلکه از شوق پرواز می کردم . تمامی اتفاقات حتی دلهره ها برایم جذاب و تازگی داشت. آن شب آقای فاضل، رنگچی ، من را تامین نگهداشتن . تقریبا در فاصله پنجاه متری کمین بودیم ولی باتوجه به تاریکی شب و پوشش گیاهی ماچیزی نمی دیدیم . حسن و حکمت رفتن و همان ابتدا به گشت عراق برخورد می کنند و مجبور به فرار می شوند. این در حالی بود که نیروهای گشتی نیز بدنبال آنها بودند. ما نیز در دل دشمن جامانده بودیم و هر سه نفرمان شب اولی های شناسایی بودیم . هر کدام حدس می زد دیگری تجربه کار شناسایی شبانه را داره . ⊰•┈┈┈┈┈⊰• پیگیر باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂