🍂
🔻
ققنوسهای اروند
نوشته : عزت الله نصاری
┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅
🔻
قسمت سیهفتم
یه خانم پرستار جوان سلام کرد و وارد اتاق شد.
سرپرستار بهم گفت که این خانم همون پرستاری است که دیشب با مشت زدیش.
خیلی خیلی خجالت کشیدم. چندین بار عذرخواهی کردم، خیلی دلخوره، جواب عذرخواهیهام را نمیده و با سردی برخورد میکنه.
: بخدا اصلا یادم نمیاد چکار کردم. توی حالت طبیعی نبودم.
فایدهای نداره، اصلا گوشش به عذرخواهیِ من بدهکار نیست.
سرپرستار در مورد قوم و خویش و فک و فامیل احتمالی که در تهران ساکن باشند سئوال کرد.
بهش توضیح دادم دلیل اومدنم به تهران چیه؟
خیلی ناراحت شد و پرسید یعنی هیچ کسی توی تهران نداری؟ دوستی رفیقی آشنایی؟
: چرا دارم ولی نمیخوام مزاحمشون بشم خصوصا اینکه متاهل است و خانمش بارداره میترسم خبردار بشوند و خانمش دچار مشکل بشه.
؛ تو به اینکارها کاری نداشته باش. آدرس یا شماره تلفنشون را بده، بلدم چه جوری بهشون خبر بدم که هول نکنند.
: نه خانم، شما خبر نداری، پدرو مادرش هم مشکل قلبی دارند خیلی میترسم.
؛ آقا تو کاریت نباشه من بلدم.
راضی شدم، شماره تلفن خونه فرهود را که حفظ بودم بهش دادم ولی خیلی تاکید کردم مراقب احوال پدرو مادر و خانمش باشه.
چهارمین روز شروع شد.
بعد از ویزیت پزشکان، شکنجه تعویض پانسمان دارم.
امروز دست و پام را باز کردن.
خانمِ شکنجه گر (اسمش را یادم هست ولی معرفیش نمیکنم) با چرخ دستیش اومد.
پشتیِ تختم را آورد بالا. بعد از مجروحیتم هنوز موفق نشدم بدنم را ببینم و اینکه چه بلاهایی بسرم اومده.
ملحفه را کنار زد، از جناق سینه تا زیر ناف به پهنای تموم شکمم پانسمان شده.
به محض اینکه دستش بهطرف پانسمان شکمم حرکت کرد، با دودستم از دوطرف، شکمم را گرفتم تا وقتیکه پانسمان را میکَنه شکمم وا نره.
احساس خیلی بدیِ، انگاری داره پاره میشه.
بدون کوچکترین ترحُمی پانسمان به اون بزرگی را یه جا کند.
خیلی درد کشیدم، چیزی نمیگم شاید خجالت بکشه.
تموم طول شکمم را شکافتن و بخیه کردن.
چند جای دیگه هم بخیه هایی دیده میشه.
رفت سروقت پانسمان پا.
اینو دیگه تحمل ندارم. بحالت التماس ازش درخواست میکنم اول با بتادین پانسمان را خیس کنه یا لااقل با قیچی چسب ها را از موهای پا جدا کنه.
بی انصاف قبول نکرد و بدون توجه به التماسهای من، پانسمان پا را کند.
جیگرم ریش ریش شد. اینقدر که اشک توی چشمام جمع شد.
نگاهی به زخمهای پام انداختم، اون قسمتی که شکسته یه حفره عمیق و زخم بزرگی دیده میشه، خیلی هم بخیه زدن.
زخمی که پشت ماهیچه پام هست، همونجایی که اون امدادگره یه ترکش ازش کشید بیرون، انجا هم زخم عمیقی ایجاد شده.
شکنجه پانسمان تموم شد و پرستارِ بداخلاق گورش را گم کرد و رفت.
•⊰┅┅❀•❀┅┅⊰•
ادامه دارد
#ققنوسهای_اروند
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂