🍂
🔻 طنز جبهه
🔅 دیگ تدارکات
در ایامی که در چزابه بودیم، معمولا حواسمان به دو جانور بود. یکی گرازهای وحشی🐗 منطقه که همیشه در جاهای مرطوب و کثیف سکونت داشتن و دیگری هم مارهایی 🐍که در خشکی خیلی خطرناک می شدند.
حمید هم که سنگرش🎪 در کنار سنگر ما بود و انبوه ریخت و پاش های تدارکاتی و تغذیه و. ..
توصیه ما به ایشان تمیز نگهداشتن اطراف سنگر بود و جلوگیری از جمع شدن جانوران مختلف. ولی این کار با توجه به حجم کارها آسان نبود.
یک روز بعد از ناهار که طبق معمول غذا توزیع شد و دیگ غذا که هنوز مقداری خورشت قیمه 🍞در آن مانده بود در جلو راهرو ورودی سنگر گذاشته شد تا مصرف شود.
حاج حمید هنوز درب سنگر مشغول کارها بود که با حمله یک فروند گراز 🐗زبان نفهم مواجه شد و بی گدار به دنبال ایشان افتاد. آقا حمید که بشدت هول شده بود به درون سنگر فرار کرد🚶 و ناخواسته با سر به درون دیگ غذای خود افتاد و اسباب سربسر گذاشتن ما را تا آخر ماموریت فراهم کرد. خدایبش با این کارهاش نفهمیدیم کی این ماموریت تمام شد.😂
از سلسله خاطرات من و حمید 😂
@defae_moghadas
🍂