🍂
🔶 اولین اعزام من 9
🔶 والفجر 8
🔶 سید مهدی موسوی
⭕️ شهید میناوی کنار من بود، توی همون چند لحظه که نزدیک هم بودیم طوری شده بود که انگار سال هاست همدیگه رو می شناختیم. رو کرد بمن و گفت بچه ها که خواستن برن عقب من اصرار کردم و موندم و تا آخر ماموریت گردان این جا خواهم موند.
⭕️ داشتیم با هم صحبت می کردیم که حاج اصغر دستور شلیک دادن و شهید میناوی با آرپیجی شروع به زدن تانک های دشمن کرد. هرکدوم رو که می زد با صدای بلند می گفت "زدمش"، "زدمش" و من هم سعی می کردم براش گلوله پیدا کنم. وقتی مشغول اوردن گلوله بودم، آمدم و دیدم ایشون شهید شدن.
⭕️ با چشمانی باز در حالی که داشت به آسمون نگاه می کرد. کنار خاکریز افتاده بود که نگاهی به او کردم و دیدم که چه راحت خوابیده. با دستم چشماش رو بستم و تو دلم ازش خواهش کردم که در آخرت دست ما رو هم بگیره.
ادامه دارد ⏪⏪⏪
@defae_moghadas
استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است
🍂