حاج آقا خلج میگوید: روزی جلوی قهره‌خانه حاجی خلیل نشسته بودم که شخصی به نام حسین آقا که قبلا شرح حالش را شنیده بودم به من معرفی کردند و گفتند: نخاع ایشان صدمه دیده و کمر درد دارد و حتی او را به خارج از کشور هم برده‌اند ولی علاج دردش نشد و بهبود نیافته ‌است. من دلم سوخت و از حسین آقا خواستم که بیا چند روز با هم در مسجد باشیم شاید امام عصر ارواحنافداه عنایتی فرماید. گفت: فایده ای ندارد. من اصرار کردم و ایشان هم پذیرفت. مدت چهل روز با هم بودیم. ✨💫✨ روز چهلم به حسین آقا گفتم: مواظب باش امروز روز چهلم است. و بعد به او گفتم: من خسته‌ام می روم استراحت کنم و به اتاق بغل رفتم. ایشان هم گفتند: من به مسجد میروم تا نماز بخوانم. قدری استراحت کرده بودم که ناگهان از صدای زیاد بیدار شدم. بیرون آمدم دیدم حسین آقا سنگ بزرگی که درب چاه بود برداشت و پرتاب کرد و هیچ ناراحتی و درد کمر احساس نمی کند. گفتم: چه شد؟! گفت: من در مسجد مشغول نماز امام زمان علیه السلام شدم. وقتی نماز تمام شد و نشسته بودم، سید بزرگواری را پهلوی خود حاضر دیدم. ✨💫✨ رو به من کردند و فرمودند: حسین آقا اینجا چکار داری؟ گفتم: کمرم درد میکند. ایشان دست خود را به کمرم کشید و فرمودند: دردی در پشت تو نیست و سپس فرمودند: نماز امام زمان خواندی؟ گفتم: بله. فرمود: صلوات فرستادی؟ گفتم: نه. فرمود: بفرست. من پیشانی بر مهر گذاشتم و... ناگهان به فکرم رسید این سید چه کسی است و چطور فرمود کمرت ناراحتی ندارد و بلند شدم دیدم آقا نیست و متوجه شدم که چه کسی را زیارت کرده ام... 📗شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج٢ص٧۶ 🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة @didar_ba_mahdi