داستان تشرف
" در محضر امام زمان ارواحنا فداه"
(قسمت دوم)
صبح همان چهارشنبه چهلم عریضه ای نوشتم و به چاهی که در آنجا بود انداختم و به حسین بن روح عرض کردم: سلام و عریضه مرا خدمت آقا امام زمان روحی فداه برسان. از مسجد جمکران بیرون آمدم و به طرف قم روانه شدم به زیارت قبر حضرت معصومه سلام الله عليها رفتم و به تهران برگشتم. فردای آنروز بعدازظهر پنجشنبه تصمیم گرفتم به زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السلام بروم و در ضمن مسافر هم سوار کنم که برای اهل و عیالم چیزی تهیه کنم.
از میدان اعدام صدمتری دور شدم که یکدفعه چشمم به شخصی کنار خیابان افتاد به طرف من اشاره کرد و با اشاره او ماشین بدون ترمز کردن ایستاد! درب ماشین را باز کرد و وارد ماشین شد. شخصی بود در سن چهل سال و تسبیحی در دست و لباس بلندی پوشیده بود فرمود: کجا می روی؟ عرض کردم: حضرت عبدالعظیم. فرمود: منهم به آن طرف می آیم. حرکت کردیم مسافر تازه وارد به من فرمود: خیلی پریشان و ناراحتی!
گفتم: ای آقا گرفتاری و ناراحتی من به اندازه ای است که دیگر از این دنیا سیر شدهام. فرمود: در صورتت می خوانم. گفتم: گرفتاری من یکی دو تا نیست ورشکستگی، طلبکارها، چکهایی دست افراد دارم که پولش را دادهام اما چکهای خود را نگرفتهام و آنها چکهای مرا به اجرا گذاشتهاند و خلاصه مأمورین در تعقیب من هستند و در حالی که گناهکار نیستم آبرویم دارد می ریزد، نمی دانم چه کنم؟ فرمود: هیچ غصه نخور و ناراحت نباش تمام کارهایت روبراه می شود ان شاءالله. سپس ایشان دست در جیب خود نمودند و...
ادامه دارد...
#اخر_الزمان #علائم_ظهور #دعای_عهد #دیدار_با_مهدی_عج #تشرف #تشرفات #بهار_مهدوی
#نائب_المهدی #یاران_مهدی_عج # ظهور_نزدیک_است
#امام_خامنه_ای #شهدا #رجعت
@didar_ba_mahdi