#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت سوم):
#امام_زمان ﷻ
▪️در اين حال، ناگاه محمّد بن عثمان ـ نائب دوم امام زمان عليه السلام ـ وارد شد و بدون اين که توجّهى به حاضرين نمايد از همه عبور نموده و تا بالاى مجلس نزد من آمد و آن قدر نزديک شد که توانست به پشتى من تکيه کند، من از اين جسارت او به خود و بستگان و آشنايانم بسيار خشمگين شدم.
●○●○●
ملاقات کنندگان همين طور مى آمدند و مى رفتند و براى اين که وقت مرا نگيرند زياد معطّل نمى شدند. اما او همچنان نشسته بود، ولحظه به لحظه بر خشم من افزوده مى شد. وقتى مجلس خالى شد. خود را به من نزديک تر نمود و گفت: به پيمانى که با ما بسته ى وفا کن! آن گاه تمام ماجرا را بازگو کرد. من به خود لرزيدم و گفتم: چشم.
●○●○●
آنگاه برخاستم و همراه او خزاين اموالم را گشودم و به حسابرسى پرداختم. خمس همه را خارج کردم، او از همه چيز اطّلاع داشت حتّى خمس وجهى را که از قلم انداخته بودم، به يادم آورد. آن را نيز پرداختم. او همه آنها را جمع نموده و با خود بُرد.
پس از آن من ديگر در امر وجود حضرت حجّت (عليه السلام) ترديد نکردم.
📚 بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۵۶
#اخر_الزمان #علائم_ظهور #دعای_عهد #دیدار_با_مهدی_عج #تشرف #تشرفات #بهار_مهدوی
#نائب_المهدی #یاران_مهدی_عج # ظهور_نزدیک_است
#امام_خامنه_ای #شهدا #رجعت
@didar_ba_mahdi