⚘﷽⚘ همسر شهید جمراسی اظهار کرد: یکی از رفتارهای نیکو و پسندیده شهید جمراسی کمک کردن به فقرا و دلجویی از یتیمان بود، کودکان یتیمی را می شناخت و همیشه آنها را مورد ملاطفت و دلجویی قرار می داد، گاهی هم بدون اینکه متوجه شوند به آنها کمک می کرد، در سفرهای زیارتی، ابتدا برای آنها سوغاتی می خرید، بعضی وقتها هم به این بهانه که چیز خوبی برای سوغات پیدا نکرده به صورت نقدی کمک می کرد، با وجود اینکه از منزلشان تا خانه مان مسافت زیادی نبود با ماشین می رفت دنبالشان و آنها را به خانه می آورد. در خانه با مهربانی و خوشرویی از آنها پذیرایی می کرد و دوباره آخر شب خودش آنها را بر می گرداند.   مهران جمراسی فرزند شهید در بیان خاطرات پدرش گفت: گاهی که با هم می نشستیم از خاطرات دوران جنگ برایم می گفت، از همرزمان شهیدش و اینکه چگونه آنها به شهادت رسیده اند و او جامانده است، به خصوص از شهید مصطفی بیگی و نحوه شهادت او. می گفت: «با هم در آمبولانس بودیم و در حال حمل مجروحین که ماشین توی جاده گیر کرد. به محض اینکه برای هل دادن ماشین پیاده شدم، خمپاره هایی کنار آمبولانس زمین خورد، مصطفی بیگی به شهادت رسید و من زنده ماندم». فرزند شهید با اشاره به حسرت پدر در آرزوی شهادت، افزود: در خصوص شهادت با حالتی توام با حسرت و سوز درونی می گفت: «همه می میرند و از دنیا می­ روند، اما مرگی که با شهادت باشد خیلی فرق می کند، اول و آخر مرگ هست ولی شهادت کجا و مرگ عادی کجا؟». وی خاطر نشان کرد: انسانی خاکی و متواضع بود، همیشه طوری برخورد می کرد که کسی متوجه درجه و جایگاه او نشود، برای آمدن به خانه یا با سرویس می آمد یا با ماشینی که پلاک سپاه داشت، اما همیشه در نقطه ای که از خانه فاصله داشت پیاده می شد و بقیه راه را پیاده می آمد، لباس فرم سپاه را خارج از محیط کاری به تن نمی کرد. زمانی هم که لباسها نیاز به شستن داشت، آنها را داخل پلاستیک سیاهی می گذاشت و به خانه می آورد، می گفت؛ «نمی خواهم کسی درجه و جایگاه من را بداند»، طوری بود که حتی اقوام نزدیک هم تا قبل از شهادتش از جایگاه و درجه ایشان مطلع نبودند.   •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈• @dosteshahideman •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•