.
یادداشتهای شبانه
پدری_پسری5⃣
🌺 سلام امیرحسین جان، خوبی؟
یادمه بچگی ها ی برنامه کودک آموزنده داشت به اسم محله برو و بیا ❗️
اکبر عبدی نوجوانی بود که هر روز به مدرسه اش دیر می رسید و تیکه کلامش این بود: باز مدرسه ام دیر شد؛ حالا چیکار کنم؟🤪
حال نقل کارای بابات هم شده مثل اون دانش آموز❗️دو شبه یادداشتم دیر میشه.. حالا چیکار کنم❓
ولی از این تاخیر خیلی خوشحالم، می دانی چرا؟
چون این دفعه مقصر نیستم، مقصر تویی!
از شب قبل که سحر برات ماجرا ولادت زینب کوچولو را نوشتم سیل کمک های مردمی به حساب قرارگاه انصارالمقاومة سرازیر شده
دیشب به عنوان آخرین برنامه جلسه ای دعوت بودم ولی آنقدر حال جسمانی وخیم بود که حتی شک داشتم شرعا جایزه برم یا نه.
خدا می دونه لحظه ای با خودم فکر کردم اگه حتی بتوانم ی نقر رو نسبت به تکلیفش یعنی حمایت از جبهه مقاومت آگاه کنم دنیایی می ارزه.
پسر عزیزم از همان لحظه نیت کردم اگر ثواب در این حضور هست مال پسرم باشد.
جات خالی فقط همان یک جلسه به تنهایی عامل اهدای بیش ۷۰۰ میلیون تومان به لبنان برای نوزادان و مادران حامله شد. و من تا نیمه شب مشغول پیام جواب دادن و ارسال شماره حساب قرارگاه بودم.
قبل از اذان صبح هم آمدم فرودگاه تا برم تهران.
پسرم خداییش رفتنت هم برکت آفرین شده از سحر دیشب تا الآن مجموع پولی که مردم کمک کردن بیش از ۱ میلیارد و ۲۰۰ میلیون تومان شد
رفیق ناقلای من! نکنه ماموریتی که به همه گفتی همین بوده که از پشت صحنه دلها را لایق و آماده انفاق و کمک به مظلومان کنی تا تیرسخن و تبیین بابا پر اثرتر بشه.
همین امروز این مبلغ را میفرستم تا در لبنان تبدیل به دلار بشه حداقل برای ۴۰ بچه نازنین در حال خطر برای مدت ۲۰_۳۰ روز کافیه بقیشم توکل بخدا ماموریت خودته ببینم چطوری بابا رو روسفیذ می کنی.
👏ممنونتم که مثل همیشه بی حرف و پرکار و نقطه زنی
دیگه باید کم کم بگم صبحت بخیر عزیز بابا
دوستت دارم
.