.
یادداشتهای شبانه
پدر_پسری 6⃣
سلام پسرم؛ شب بخیر🌺
از صبح تا حالا حالم گرفته س.چرا؟ آخه هرچی فکر می کنم که چیکار باید برات بکنم که خوشحال بشی و اونطرف آسوده باشی، چیزی به عقلم نمی رسه❗️
اختلاف زبان گاهی خیلی کار تفاهم رو سخت می کنه! حتی گاهی آدم خیال می کنه زبان کسی از یک وادی دیگر رو می فهمیده اما بعدها متوجه میشه وااای چه سوءتفاهم ها که نشده.🔸
همیشه این تفاوت زبان برای ارتباط دو نفری که از دو وادی مختلفن مشکل سازه؛ گاهی حتی مضحک و خنده دار ❗️
مثلا تو لبنان خیلی از ایرانیا که زبان عربی لبنانی رو نمی شناختن، گاهی سوتی های خوشمزه ای می دادن.
چندتا از جهادی ها رفته بودن جنسی بخرن و می خواستن به فروشنده بگن دسته دومش را نداری! گفته بودن« الید الثانی موجود؟»😁
یا مثلاً نمی دونستن که « نصاب» در زبان لبنانی یعنی « دزد»؛ اوایل می گفتن: « هل یوجد عندکم نصاب للسخان» خیال میکردن دارن میگن:« شما خودتان نصب کننده آبگرمکن دارید؟» ولی معنای آن در لبنانی این بود: «کسی پیش شما دزد آبگرمکن هست؟»
الغرض! بابا جون اومدی به خواب مامانی و ناراحت گفتی: حتی ی چای هم به من ندادید! من که زبان برزخی را بلد نیستم از صبح تو فکرم که منظور امیرحسین از چای چیه؟
اولا لطفا بیا خودت به زبان دنیایی بگو چی میخوای
ثانیا به دلم افتاده منظورت نمازه! آخه امام خمینی هم با آن عظمت معنوی و عبادات کم نظیر تو وصیتنامه اش نوشته: برام ۱۵ سال نماز قضا بخونید»🤲
قصد کردم ۷ سال برات نماز قضا بخونم و مطمئنم دوستان کمکم می کنن تا زودتر تموم بشه و تو خوشحال بشی.
البته اگه زبان برزخی را درست فهمیده باشم.
رو من حساب کن رفیق🌺