خیلی کانال رشد خوبی کرده بود کلی مخاطب پرپاقرص پیدا کرده بود اما همچنان کار بسیار وقت گیری بود و هست مخصوصا برای من. مدام حواسم بود که نکنه ذره ذره از ارزش هام عقب برم گاهی میدی برای یک عکسی که میخوام بگذارم تو کانال مجبور میشدم ده ها بار عکس بگیرم که مطمئن مطمئن باشم همه شئون اسلامی و فرهنگی توش رعایت شده و گاهی از سختی کار حق میدادم به این بلاگرهایی که کم کم تغییر میکنن سخته یک کلیپی رو ده بار بگیری و بار آخر ببینی همه چی خوبه متن رو روون گفتی قاب بندی خوبه و نور خوبه صدای پارازیت نیافتاده ولی یک ثانیه یک گوشه ساق دستت رفته بالا و حالا مجبوری همه چی رو از اول تکرار کنی کم کم پیشنهاد تبلیغات هم بهم میدادن کم کم چیه! تقریبا هر روز یک کانالی بود که بپرسه شما تبلیغات هم انجام میدین و من هم میگفتم نه راستش نه اینکه از پول بدم بیاد، کی بدش میاد از پول درآوردن اما من این کار رو دوست نداشتم. سلیقه است دیگه آدم یک شغلی رو دوست داره یک شغلی رو نه این وسط مامانم و دکتر ارنست هم به جِد یعنی اساسی مخالف بودن زندگی پیش میرفت و من پر مشغله تر از قبل میشدم و دیگه نمیرسیدم خیلی تولید محتوا کنم. ادمین و نیروی کمکی نداشتم چون کانال درآمدی نداشت که بتونم حقوق ادمین رو بدم خودمم کمتر میتونستم تبلیغات بدم و .... خلاصه یک سیکل معیوبی راه افتاده بود از اونطرف هم هزینه تبلیغات ایتا یک دفعه خیلی سرسام آور رفته بود بالا فکر کنم یکی، دوسالی با همون وضع کجدار مریز ادامه دادم و بالاخره رسیدم به هفت کا همچنان مرتب درخواست تبلیغ و معرفی داشتم اما میگفتم نه واقعا دوست نداشتم، دروغ چرا هنوز هم دوست ندارم این وسط با یک نفر آدم باتجربه هم تو ایتا آشنا شدم ایشون هم خیلی توصیه کردن به تبلیغ گرفتن گفتن فقط اینطوری میتونی کانالت رو رشد بدی ولی باز هم دلم رضا نبود راستش رو بگم یکی دوباری هم استخاره کردم و بسیار بد اومد تا اینکه... ادامه دارد