✅ آشنایی با استاد علی صفایی حائری
🔸بی قراری در جمع
🔹حجتالاسلام علی سرلک
مواجهه با مرحوم حاج شيخ، حتي اگر كوتاه و گذرا و با نگاه معمولي و درآميخته با روزمرگيها و عادتها و خواهشهاي نفساني، نشان ميداد كه ايشان يك بيقرار جاريست، يك بيقرار سر قرار حاضر. آدمي كه از درون به جوششهايي و وسعتهايي دست پيدا كرده بود كه سهم تنهايي خودش نبود و آنها را با همه آدمها تقسيم ميكرد؛ گاهي در قالب واژههاي پر نفوذش كه انگار ديناميت پشت آنها بود، گاهي با برخوردهايش، گاهي با اشكهايش، گاهي با لبخندهايش.
خيلي كم با ايشان برخورد كردم، اما در همين برخوردهاي كوتاه و مينيماليستي ايشان هم ميشد بيقراري و بيكرانگياش را درك كرد. لذا نقطه اتصال آدمها با او حتي يك برخورد كوتاه بود، از هنرمندان و كارگردانها گرفته تا آدمهاي به هم ريخته، تا پزشك، مهندس، پولدار، غيرپولدار. ذهنت را درگير ميكرد، اگر هم ميخواستي، نميتوانستي از او عبور كني و كنارش بگذاري؛ حضور داشت. الان هم يكي از دلايلي كه مرحوم حاج شيخ جاري شده و حضور دارد، همان بيكرانگي و بيقرارياي بود كه تجربه كرد و اين بيكرانگي را احتكار نكرد، از تعابير خودش اين بود كه مسير حق را اگر هزينه نكني و احتكارش كني، آن را به گند كشاندهاي. ميگفت: شيشه عطرم را به كسي ندادم، رفتم دستشويي افتاد در چاه؛ دريافتم كه اينها را وقتي به كسي ندهيم، اينطوري هدر ميشود.
بيقراري حاج شيخ او را منزوي نكرد. كساني هستند با - به قول خودشان، - يك تجربههاي قدسي، در انزوا، حيرتافكنيهايي را پيگيري ميكنند و ميگويند گوهر دين، حيرتافكنيست، و خلسهها و شطحياتي دارند كه محصول تخيلشان است. حاج شيخ آن حالات را بهصورت واقعي داشت، اما بيقرار در حال حركت بود، نه بيقراري انزواطلبانه، نه بيقراري كه مسئوليتهايش را نفي كند و بگويد ما مشغول خلسههاي خودمانيم. او وقتي كه محدود ميشد احساس مسئوليت بيشتري ميكرد. انديشهاش با عمل توأم بود و عمل او به انديشهاش نور ميداد. انديشمندي كه اهل عمل نيست، بافتهها را دور هم جمع كرده. در تعابير حاج شيخ هست كه گاهي اوقات خداي متعال چيزي را در اثر عمل عنايت ميكند، كه در اثر عبادت و مطالعه اصلا امكان رسيدن به آن نيست. جودت ذهني و تسلط فكريش، سر جاي خودش، ولي انديشه او با عمل رفعت گرفته بود. ميگويند مرحوم حاج شيخ عباس قمي وقتي مفاتيحالجنان را نوشت و به چاپخانه داد، بعد از مدتي آن را پس گرفت و پس از يكسال دوباره آورده و گفته بود: يك سال به همه آنچه خودم نوشته بودم خواستم عمل كنم تا اگر دست كسي ميرسد، من عالم بيعمل نباشم. عمل مرحوم حاج شيخ پشت حرفهايش اتفاقا باعث انديشهورزي درست ايشان شده بود. تلاشش از نوع جمع كتب نبود از نوع رفع حُجُب بود. به تعبير آن شعر:
صفايي ندارد ارسطو شدن
خوشا پر كشيدن پرستو شدن
مرحوم حاج شيخ اين توانايي را داشت كه فردي پر نكشد، الان هم در دانشگاهها من بعضي از ترمها كتابهاي ايشان را كتاب درسي قرار ميدهم و واقعا دانشجوها استقبال ميكنند و خيليها كنجكاوند تا از او بيشتر بدانند و مدام ميپرسند كه ايشان كي بوده، كجا بوده، چرا ما با او ناآشنا بوديم.
آنچه داشت فقط ذهني نبود، دريافت بود و شهود. روزهاي نزديك به پايان عمر حاج شيخ، يكي از دوستان نزديكش ايشان را در جايي كه براي خلوتش داشت، ديده بود. شيخ به او گفته بود «الحمدلله امام رضا تا به حال هر حوالهاي براي من فرستاده همهشان را انجام دادهام» تمام سفارشات امام رضا را. به پهناي صورت، اشك ميريخته و اين را گفته است.
🔗
http://www.einsad.ir/Main.php?pid=of_others_form&id=6&start=1&tedad=10
🌿
@einsad