اسما نقل میکنه که یک دفعه دیدم صدای اقا بالا رفت و زار زار گریه میکردن
رفتم پیش اقا گفتم اقا اروم تر الان بچه ها صداتون رو میشنون اروم تر
به اینجای روضه که میرسه ادم میفهمه چه فاجعه ای به بار اومد
آقایی که فاتح خیبر بود
آقایی که معنی واقعی شیر بود
آقایی که هر یهودی ازش میترسید
این آقا با شهید شدن خانم اصلا کمرش شکست