گوشه ای نشسته بود . زانو های خود را بغل گرفته بود هرچه ازش میپرسیدند چه شده است نمی گفت . هر از گاهی نگاه به مادر میکرد... اشک در چشم هایش جمع میشد... نمیتوانست باور کند که هرچه کرد نتوانست جلوی سیلی خوردن مادر را بگیرد😭 خب حق داشت... او پسر بود... او غیرتی بود... او حسن بود...🥀 ما‌بچه‌های‌مادر‌پھلو‌‌شکسته‌ایم💔 ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ. 🌸🍃goin--->(@fadaierahba_r)🌸🍃