در چادر فرماندهی جعبه ی رطبی را باز کردیم. علی آقا از راه رسید. تعارف نمودیم، دانه ای برداشت: به به! عجب رطبی، از کجا آورده اید؟ گفتیم: از تدارکات. گفت: دستشان درد نکند، به همه ی نیروها داده اند؟ _نه کم بود به همه ی چادرها نرسید. انگار او را برق گرفت. گفت: با این کارها آخر مرا جهنمی خواهید کرد!..‌. خرما را نخورد. 📚: اورکت شهید علی اربابی🌷 کجایند حافظان بیت المال؟!@fadaierahba_r✿. |مکتب حاج قاسم|