🌸 همسران خوب 🌸🇮🇷
#رمان #خانه_مریم_و_سعید قسمت چهارم ساعت ۱۸ هست و نزدیک اذان مغرب؛ حدود ۱۴ روز پیش سعید با خودش تصمی
قسمت پنجم مریم و سعید و بچه ها دستشان را بالا بردند و خواندند: هرکی تک بیاره اون چشم میذااااره... قرعه به نام مامان افتاد. مریم ساعد دستش را گذاشت روی دیوار و چشمانش را گذاشت روی ساعدش و شروع کرد به شمردن: ده بیست سی چهل پنجاه شصت ... معمولا توی این نوع بازی ها بابا و میثم یار همدیگرند چون ناچارا باید میثم بغل بابا باشد، بچه ها با شور و هیجان دنبال جایی بودند برای قایم شدن... بابا و میثم رفتند پشت درب اتاق بچه‌ها، محمد رفته بود زیر میز رایانه، فاطمه پشت پرده پذیرایی و علی داخل کمد رخت خواب ها قایم شده بود. مامان که در بازی‌های قبلی می دانست که بچه ها کجا قایم میشوند و فقط می‌خواست به شور و نشاط و هیجان بازی بیفزاید اول رفت سراغ آشپزخانه و گفت: پس این خوشگلای من کجا رفتن قایم شدن آشپزخونه که نیستند پس کجا رفتند؟ بعد آمد به سمت میز رایانه و پرده که کنار میز است. محمد از زیر میز و فاطمه از لای تار و پود پرده با استرس می دیدند که مامان دارد می آید به سمت آنها و هر لحظه میخواهند بپرند بیرون و سک سک کنند... مامان محمد و فاطمه را دیده ولی به روی خودش نمی آورد و برمیگردد به سمت کمد رختخوابها... بلافاصله فاطمه و محمد با داد و شادی میآیند بیرون و سک سک میکنند... خنده فضای خانه را عطرآگین کرده... @hamsaranekhoob مامان میخواست درب کمد را باز کند که یکهو صدای میثم آمد که می گفت: دادا... دادا... صدای خنده بچه ها دوباره بلند شد و گفتند: باز دوباره میثم بابا را لو داد.. مامان کمد را رها کرد و رفت دنبال صدای میثم. میثم که چند دقیقه است در بغل بابا پشت درب ایستاده حوصله اش سر رفته و داره غر میزنه... مریم پیداشون میکند و سعید سریع دست مریم را میگیرد و میگوید: قبول نیست میثم منو لو داده...نمیذارم سک سک کنی.. هر دو دارند تلاش میکنند که زودتر برسند و سک سک کنند بالاخره مامان موفق میشه و نوبت بابا میشه تا چشم بذاره... یکی از تفریحات جذاب خانه مریم و سعید، بازی کردن اعضای خانواده است مخصوصا اگر بازی با حضور بابا و مامان باشد... بچه ها همه میدانند که روزانه مامان و بابا باهاشون بازی میکنند و براشون وقت میگذارند. البته در روزهای اخیر سعید وضعیت خوبی ندارد و توان و حوصله و فرصت بازی روزانه با بچه ها را مثل قبل ندارد چون صبح میرود و بعد از ۱۲ شب می آید... مریم اعتقاد دارد که در بازی کردن با بچه ها میتوان بسیاری از مسائل تربیتی را به آنها انتقال داد و معمولا خودش در طول روز حدود یک ساعت و گاهی بیشتر با بچه ها بازی میکند و سه هفته پیش که یکی از دوستان دانشگاهش راز نشاط فرزندانش را از او پرسیده بود، یکی از ۳ عاملی که مریم معرفی کرده بود، بازی روزانه پدر و مادر با بچه ها بود... مریم کارشناس خانواده است و مدرس مهارتهای تربیتی بوده و الان بخاطر بچه ها مدت زیادی است که تدریس نمیکند ولی گاهی دوستان و اطرافیان زنگ میزنند و مشورت میگیرند. سعید هم تا قبل از این روزانه حداقل یک ربع با بچه ها بازی میکرد ولی الان... : محسن پوراحمد 💓 ادامه دارد ... 🌹🍃 همانند گل است 🍃🌹👇 💓 @hamsaranekhoob