داستان پنجم:
ترمی که وارد کلاس #مکالمه_عربی همکارم شده بود به پایان داشت میرسید و وقت آزمون شفاهی پایان دوره فرارسید. دریغ از اینکه مادر جان یک درس خونده باشن یا برای آزمون آماده شده باشن...
خلاصه روز آزمون فرا رسید و فراگیران باید تصویری به سوالای استاد به صورت شفاهی به عربی پاسخ میدادن.ترم مبتدی بودن
نوبت به مادر من رسید😵
فکر کردین چه اتفاقی افتاد🤢🤢
به من میگفت باید کمکم کنی😭
آخه مادر من چطوری من کمک کنم. آزمون تصویریه ایشونم همکارم هستن😑
انگار نه انگار... میگفتم خدایا چه اشتباهی کردم🙊🙈
معلومه اون ترم خیلی عصبی شدم نه؟🥵😃
سرتون درد نیارم تصویر رو روشن کردن استاد شروع کردن به سوال پرسیدن...
از استاد سوال و از مادر سکوت😂
مادر بالاخره سکوت رو شکست و شروع کرد🖐
🔜ادامه👇