زبان عربی با هاتف🇵🇸
داستان چهارم: داستان قبلی که یادتونه، اون ترمی که توی کلاس خودم گل کاشته بود😂 گذشت و درست شرکت نکرد
داستان پنجم: ترمی که وارد کلاس همکارم شده بود به پایان داشت می‌رسید و وقت آزمون شفاهی پایان دوره فرارسید. دریغ از اینکه مادر جان یک درس خونده باشن یا برای آزمون آماده شده باشن... خلاصه روز آزمون فرا رسید و فراگیران باید تصویری به سوالای استاد به صورت شفاهی به عربی پاسخ میدادن. ترم مبتدی بودن نوبت به مادر من رسید😵 فکر کردین چه اتفاقی افتاد🤢🤢 به من می‌گفت باید کمکم کنی😭 آخه مادر من چطوری من کمک کنم. آزمون تصویریه ایشونم همکارم هستن😑 انگار نه انگار... میگفتم خدایا چه اشتباهی کردم🙊🙈 معلومه اون ترم خیلی عصبی شدم نه؟🥵😃 سرتون درد نیارم تصویر رو روشن کردن استاد شروع کردن به سوال پرسیدن... از استاد سوال و از مادر سکوت😂 مادر بالاخره سکوت رو شکست و شروع کرد🖐 🔜ادامه👇