:❀: -۲ کنار یک خانم که اونم با دخترش از بغداد اومده بود که بره زیارت نشستم و صحبت می‌کردیم کم و بیش. جزوه آموزش لهجه عراقی خانم دکتر قیاسی هم تو دستم بود و می‌خوندم هر از گاهی و براشون جالب بود. ساعت حدود ۹ صبح بود راننده گفت بفرما رسیدی و چند عمود هم جلوتر از اون شماره پیاده‌م کرد. پیاده شدم دیدم یا خداا اینجا هیچ کسی نیست و خلوت خلوته. موکب بود اما بدون هیچ آدمی.😱 می‌گفتم مگه میشه این مسیر که خییلی شلوغ بود پس کو مردم😱😭 بعد.... :❀: