🚩 «پدر من [= مرحوم سیّد صادق شمس] مقیّد بود در این ایّام در بعضی مجالس شرکت می‌کرد (مجالسی که دعوتش می‌کردند.) و منبر می‌رفت و مردم را هم می‌خنداند. 🎈 یک سال من به ایشان گفتم که: زمان جنگ است و نیاز به وحدت احساس می‌شود و شما کم‌تر در مجالسِ عمومیِ عیدالزهرا شرکت کنید و... . (حدود سال‌های یک‌هزار و سیصد و شصت و پنج یا یکی دو سال بعد از آن بود.) 🔻 یک سال ایشان کم‌تر در آن مراسم عمومی شرکت کرد. اتّفاقاً در زمستان آن سال به هنگام خالی کردن سوخته‌های خاک ارّه (خاک چوب) از بخاری منزل (به علّت کمبود نفت و گاز از بخاری‌های هیزمی استفاده می‌شد.)، پدرم دچارِ سوختگیِ سختی در صورت و دست‌ها شد. مدّت‌ها در بیمارستان بستری بود و بالأخره هم عمل ترمیم پوست دست در خارج برای ایشان انجام شد. 🔺 روزی آیةالل‍ه شیخ لطف‌الل‍ه صافی به عیادت ایشان آمد. من هم حاضر بودم. ایشان گفت: من گمان می‌کنم علّت سوختگی شما این است که امسال کم‌تر در عیدالزهرا مردم را خنداندید و در مجالس شادی شرکت نکردید.» 📚 (سیّد مهدی شمس‌الدین؛ روزگاران، ج٤، ص٣٥٥) عید بدرک واصل شدن دومی