﷽
📜
#متن_اشعارروضه
📿
#روضه_پایانی
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب میگیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب میگیرد
.
بیا به همسرِ خود لحظهای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب میگیرد
.
گشوده دخترِ تو آیههایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب میگیرد
.
عوض شده است در این خانه کارها دیگر
حسین پیشِ لبت ظرفِ آب میگیرد
.
سلام میکند اما علی از این مردم
فقط زِ خندهیِ قنفذ جواب میگیرد
.
ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب میگیرد
.
کسی به سینهی دیوار و در فشارم داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب میگیرد
.
سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب میگیرد
.
حسین بی کفن و تو به شام میآیی
و بند بندِ تو را التهاب میگیرد
.
تمامِ دُخترکانت گرسنهاند اما
خرابه را همه بوی کباب میگیرد
.
همانکه تَرکهی او می خورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب میگیرد
.
صدایِ چوبِ بلند و صدایِ نامحرم
میانِ دست سرش را رُباب می گیرد
شاعر: استاد حسن لطفی
❇️ سحر جمعه ۹۷.۱۱.۰۵
🕌 مسجد المصطفی (ص) قم
🚩 موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیهالسلام
📿کانال رسمی حجة الاسلام و المسلمین
#استادمیرزامحمدی
{
@huddath_al_hussain_ir }