یه بار محرم اومدیم آدم باشیم پاشدیم رفتیم هیات از قضا دیدم همه جا عکس این یارو بود بعد اصلا یه جوری بود فهمیدم هیات ایناس دو تا پا داشتم چارتای دیگه قرض کردم دِ فرار انقدر امام حسین رو قسم دادم نمی‌دونم چرا اون لحظه ترسیدم واقعا یادم نیس ولی وحشت کرده بودم الان یادم میفته خندم میگیره چقدر تباه بودم خدایی:|