وقتی که ۱۵ سالم بود تقریبا یادمه که معلم خودم که خانم خیلی خوبی بودن ... یبار وسط چت خودم با ایشون درپی وی بهم گفتن که دوستم دارن همین فقط منم خب نمیدونم چرا خیلی خوشحال شدم ک حس خوبی بود ولی بعد سال بعدش وابستگیم داشت بیشتر میشد کد دیگه ایشون هم خسته شد از چت کردن با من بنظرتون خدا کسایی که سر راه آدم قرار میده به جز تجربه دیگه چی میخواد بگه به ما ؟ چون من هنوزم برام سخته اینکه دیگه چت نداریم باهم... الان که چند ساله گذشته فکر میکنم که خدا میخواسته یه نعمتی بده بهم که من قدر ندانستم یه همچین حسی دارم... نه اینجوری که شما میگید نبست گذر زمان ادم ها رو عوض میکنه و شما و اون بنده خدا قطعا آدم های شیش ماه پیش نیستید بزارید پای گذر زمان