💥
#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 3️⃣2️⃣
🔻🔻🔻🔻
یه شب پول نداشتم رفتم خونه مادر خانومم. خانومم گفت بریم بیرون یه چرخ بزنیم؟
منم گفتم بریم...
رفتیم تا شب بیرون بودیم یهو نمی دونم چی شد ،گفت هوس کباب کردم .😐
از این عادتا نداشت نمی دونم چی شد یهو😢
منم این جیب اون جیب کردم دیدم ۴۰ تومن دارم گفتم میریم یه پرس می خوریم میایم دیگه.
رفتیم تو یه رستوران خیابان ۱۷ شهریور تهران یه پرس چلو کباب سفارش دادم
نشستیم تا غذا بیاد.
یهو کارگر رستوران اومد یه سینی پر از غذا.
دو تا پرس چلو کباب ،یک دوغ خانواده، یک نوشابه خانواده ،دو تا ماست موسیر😳
منم با کمال خونسردی گفتم اشتباه آوردید.
گفت نه میز شماره ۴ درسته.
گفتم رییس رستوران داده ؟
گفت: نه
به من گفتن که امام رضا اومده؟
امام رضا می شناسید؟
بنده خدا یه کارگر ساده افغانی بود اصلا امام رضا ع نمی دونست کی هست😔.
بعدا فهمیدم بنده خدا فکر می کرد امام رضا یه شخص آشنا ما که اومده حساب کرده.
گفتم برو چک کن .چی می گی؟
رفت برگشت گفت نه قبض شماست ،درسته.
رفتم پیش رییس رستوران گفتم شاید فکر کرده ما فقیریم، بهم بر خورده بود.
گفتم آقا دستتون درد نکنه ولی ما واقعا بیشتر نمی تونیم بخوریم یه پرس بستمونه چرا این زحمت رو کشیدید.
گفت من حساب نکردم.
گفتم پ چی؟کی داده؟
گفت شما که رفتید سر میزتون یک نفر ازبیرون اومد اینارو براتون سفارش داد گفت بگو شما مهمون امام رضایید.
خیلی بهتم زده بود برگشتم باخانومم گفتم اونم خیلی خوش حال شد.
خلاصه اشتهامون باز شد آی خوردیما...
جاتون خالی😋
🔺🔺🔺🔺
╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮
@iranjavanbeman_ir
╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯