💥
#مسابقه #روزی_دست_خداست💥
#خاطرات_شما 5️⃣2️⃣
🔻🔻🔻🔻
به نام خداوند مهربانی ها
این که میگن«از تو حرکت از خدا برکت»واقعا حقیقت داره!
سال سوم دانشگاه بودم که آقا پسری اومدن به خواستگاریم،ایشون مهندس عمران بودن و به لطف جامعه از هر چهار عدد بیکار حتما دوتاشون مهندس عمران هستند.
ملاک های دنیایی نه که برای من مهم نباشه ولی من فقط ایشون رو پذیرفتم به خاطر خودشون،ادب ،احترام و ایمانشون.خانواده سختی داشتند به طوری که خیلی بیشتر از خیلی ها از حمایت هایی ک همه خانواده ها در حق تک عروس و تک پسرشان میکنند محروم بودیم.اون موقع فقط پیمانکار بودن و بعد از سه ماه پروژه شون تموم شد...حالا شروع کردند به ثبت نام در تمامی آزمون های استخدامی و با یک کیف پر از رزومه سنگین و گران بها از این شرکت به اون شرکت دنبال کار....درس من تموم شد و ما با هیچ تصمیم گرفتیم عروسی بگیریم،عروسی که نه !مهمونی مختصر به خاطر شرایط کرونا....و البته مهم تر تر به خاطر شرایط مالی!یک سرویس طلا سر عقد هدیه گرفته بودم که نصفش رو خرج نهار روز عروسی و پول پیش برای اجاره خونه شد. و نصف دیگه ش رو ریختم تو بورس که به حساب خودمون برکت کنه!!!!(لازم به ذکره ک بگم پودر شد)
القصه؛من مثلا تازه عروس بودم و باید همه قر و فر های تازه عروسا رو از خودم در می آوردم....اما هر ماه تنها ولخرجی ما این بود که منتظر باشیم یارانه مون رو بریزن باهاش بریم پنج تاسیخ جیگر بخوریم...
شروع داستان من از این جا بود که شب دهم ماه رجب که مصادف میشه با تولد آقا امام جواد،دلم خیلی شکسته بود...آقا که صاحب جود و کرم بسیار هستند رو واسطه قرار دادم و گفتم خدایا اگر تا سال دیگه شوهرم یه جا استخدام بشه سال دیگ تولد امام جواد ولیمه بدم...
خدا شاهده به شیش ماه نکشیداقا استخدام شدن هم تو بخش دولتی و هم اضافه ساعاتشون دربخش خصوصی بهترین جایی که توی شهر میتونست باشه...ما حتی صاحب خونه شدیم خونه خریدیم در یکی از بهترین نقاط شهر..خود من کلی طلا خریدم☺️و سر سال که قرار بود شب تولد امام جواد ولیمه بدم، مصادف شد با تولد دختر عزیزم ....
میخوام بگم ما از صفر شروع کردیم از زمین خاکی بلند شدیم،سختی کشیدیم اگه بگم سخت نبوده دروغ گفتم...اما...
اما خیلی محاله که آدم در عرض یک سال هم دوتا کار پیدا کنه و مشغول شده و موفق باشه...هم خونه بخره و هم صاحب فرزند بشه....و تو این نوسانات بازار همه طلاهای فروخته شده ش رو از نو بخره اون هم چند گرمی سنگین تر....
توی این سال که اولین سال زندگی مشترک مون بود بهم اثبات شد فقط باید از خود خدا کمک خواست،و فقط چشم امیدمون باید به رحمت خودش باشه...
راستی میگن موقع بارش باران و در هنگام اذان درهای رحمت الهی باز،پس زرنگ باشیم و بطلبیم....مثلا من فاطمه کوچولوم رو وقتی از خدا خواستم که رفته بودیم مسجد برای نماز موقع اذان مغرب بود و یه نوزاد دوروزه رو آورده بودن تو صحن مسجد حاج آقا تو گوشش اذان بگن،یا خونه رو شب احیا از خدا خواستم اونجایی که به خاطر این که ما دیر رسیدیم به مراسم همه درهارو بستن و ما مجبور شدیم زیر بارون زیر آسمون خدا مثل بی سر پناها بشینیم....خدا بهمون بچه داد اونم از نوع دختر با برکتش،سر پناه داد اونم از نوع خوبش...
الحمدلله رب العالمین،واقعا خدا خودش میرسونه ،یرزقه من حیث لا یحتسب....از جایی که گمان نمیبریم میرسونه...
🔺🔺🔺🔺
╭━⊰ ❀ 🇮🇷 ❀ ⊱━╮
@iranjavanbeman_ir
╰━⊰ ❀ 🌱 ❀ ⊱━╯