🔖خاطرات یک ارتشی
🔻روایتی از مهر و محبت هموطنان کرد نسبت به شهید کشوری و خلبانان هوانیروز
🔹بعد از آنکه عملیات جانانهای انجام داده و نیروهای بعثی را در اطراف ایلام تار و مار کرده بودیم، من به عنوان خلبان «رسکیو» پرواز میکردم که ناگهان شهید احمد کشوری اعلام وضعیت اضطراری نموده و در نقطهای فرود آمد. بلافاصله خود را به محل فرود رساندم، ولی قبل از آنکه به زمین بنشینم، احمد اعلام کرد که دچار نقص فنی شده و بهتر است من بروم و یک تیم فنی با خود بیاورم.
🔹بلافاصله در آسمان دور زده و خود را به پایگاه کرمانشاه رسانده و دقایقی بعد با تیم فنی به محل فرود اضطراری هلیکوپتر احمد کشوری آمدم. وقتی به بالای سر هلیکوپتر احمد رسیدم، متوجه شدم که تعدادی دور هلیکوپتر جمع شدهاند. اول ترسیدم و خواستم مسایل ایمنی را رعایت کنم که ناگهان صدای احمد در بیسیم پیچید و از ما خواست که با خیال راحت در کنار آنها به زمین بنشینم.
🔹بلافاصله فرود آمدم و به طرف هلیکوپتر احمد و مردمی که دور او حلقه زده بود رفتم. با دیدن لباسهای محلی کردی مردم فهمیدم که آنها ساکنین منطقه هستند و از روستای «ارکواز» آمدهاند. هنوز سلام و علیک ما با مردم تمام نشده بود که اهالی روستا به هر یک از ما یک ظرف غذا دادند. از یکی از روستاییان پرسیدم: شما چطور فهمیدید که هلیکوپتر ما اینجا نشسته و خراب شده است؟
🔹او در حالی که لبخندی میزد، گفت: «شما هر وقت از بالای سر ما پرواز میکنید و به منطقه میروید، ما تعداد هلیکوپترها را میشماریم. امروز که متوجه شدیم یکی از آنها مراجعت نکرده، تصمیم گرفتیم با پای پیاده تا خط اول بیاییم و در صورت نیاز خلبان به او کمک کنیم.» با شنیدن این حرف، در حالی که اشک شوق می ریختیم، گفتم با داشتن مردمی به این خوبی و یا تعهد، حتما دشمن را از خاک میهن اسلامی بیرون خواهیم کرد.
📚منبع: به نقل از سرهنگ رضا جندقی، کتاب "پرواز در پرواز" ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
@markaz_asnad