همه اینها در چند ثانیه اتفاق افتاد،
تا جایی که چشم کار میکند، دشت است و کمی دورتر، کوه. چشمش دنبال تکتیرانداز است. به دکتر میرسد و او را بغل میکند. تیرانداز به شلیکهایش ادامه میدهد. چهار گلوله به پای چپ او میخورد. گلولهای از بدنش رد میشود و به فخریزاده میخورد. هنوز فکر میکند که تکتیرانداز است. فریاد میزند که اعضای تیمش برای گیج کردن یا مجبور کردن تکتیرانداز به پناه گرفتن، تیراندازی کنند.
تمام صداهای شلیک برای اسلحه محافظان است، نه سلاح FN MAG بلژیکی کالیبر جنگی ۷.۶۲ که پشت وانت نیسان جاسازی شده و از راهدور کنترل میشود. گلولههای بیصدای آن سلاح فقط وقتی خودشان را نشان دادند که با هیدرولیک و موتور و شیشه نیسان تینا، و بدن دکتر فخریزاده و محافظش برخورد کردند. محافظی که اگر خودش را سپر شخصیت نمیکرد، گلوله نمیخورد. چون انقدر کار دقیق و تمیز چیده شده بود که هیچ کسی گلوله نخورد. حتی همسر دکتر فخریزاده که در چند سانتیمتری او نشسته بود.
صدای تیراندازی محافظان هم قطع میشود. دیگر خبری از تیراندازی اسلحه پشت نیسان نیست. محافظان اطراف را نگاه میکنند و منتظر حرکتی دیگرند. همسر دکتر فخریزاده خودش را به شوهرش رسانده و او را در آغوش گرفته. سکوتِ آبسرد میشکند. خودروی نیسان منفجر میشود. ۲۵۰ کیلوگرم تیانتی توی ماشین جاسازی شده، صدها ساچمه و تکههای سوزان الوار را به اطراف پرتاب میکند. موج انفجار همه را زمینگیر میکند. خیلیها با ترکشهای نیسان منفجر شده، مجروح میشوند. دوباره آبسرد در سکوت میرود، چون ترانس اصلی برق را منفجر کردهاند. نه تلفنی، نه دوربین مداربستهای و نه چراغی … هیچ چیز روشن نیست.
سرتیم سعی میکند که خودش را هوشیار نگهدارد. گلوله به سفیدرانش برخورد کرده و خونریزیاش قطع نمیشود. نگران است که تیمی آن اطراف باشد و بخواهد دوباره حمله کند. پسر دکتر فخریزاده هم سر میرسد. پدر خونآلودش را میبیند که دارد جان میدهد. سرتیم فریاد میکشد و ماشین ویتارا صدا میکند. نامش حامد است. حامد و دکتر فخری زاده را روی صندلی عقب میگذارند. دکتر به هوش نیست و کف ماشین غرق خون است. ماشین با سرعت حرکت میکند. باید خودشان را به نزدیکترین درمانگاه برسانند. وارد منطقه شهری میشوند. ماشین آژیر میکشد. هر ثانیه ارزش دارد. حامد از کف ماشین کلاشینکف را بر میدارد و تیر هوایی شلیک میکند. باید از سر راه کنار بروند. مرد شماره ۱ برنامه هستهای ایران، خونآلود در صندلی عقب این ویتارا دارد جان میدهد. نگران حمله دوم است. تیر هوایی میزند. مردم آبسرد وحشت کردهاند. نفهمیدهاند چه خبر است. فقط چند دقیقه پیش صدای تیراندازی ممتد و بعد انفجاری مهیب را شنیدهاند و بعد همه چیزشان خاموش شد. ماشین به سمت درمانگاه میرود و از سمت شیشه عقب اسلحهای بیرون آمده که که تا درمانگاه، حدود ۲۰ گلوله شلیک میکند.
دکتر فخریزاده را داخل میبرند و حامد را بعد از او. سر یکی از محافظان فریاد میزند و به او دستور میدهد که هیچ کس وارد اتاق نمیشود، فقط بچههای تیم حفاظت. محافظ دو تا کلاشینکف دستش گرفته و پشت در میایستد.
هلیکوپتر میآید. صدای ملخهایش سکوت مرگبار آبسرد بعد از ترور را به هم میزند. دکتر و سرتیمش را در هلیکوپتر سوار و به سمت تهران پرواز میکنند. از آن بالا همه چیز کوچک میشود. مقصد، بیمارستان بقیها… تهران است.
چند ساعتی طول میکشد تا مردم از قضیه باخبر شوند. بیبیسی و ایران اینترنشنال از محل حمله تروریستی پخش زنده میگذارند. انگار اینجا لندن است و آنها تیم خبری در اطرافش دارند، نه اینکه تهران است و ما انتظار داریم از تلویزیون جمهوری اسلامی ببینیم و بشنویم کسی که از سال ۲۰۰۷ در لیست ترور اسرائیل بود و تا زمان ترورش، حداقل ۲ عملیات ناموفق برای حذفش در دل تهران برنامهریزی شده بود، در آبسرد دماوند به شهادت رسیده است.
حالا وقت طراحی سناریوهای هالیوودی است؛ بهترین وقت برای دیده شدن. مردم تشنه دانستناند. یکی میآید جلوی دوربین تلویزیون و میگوید که ۵-۶ نفر مسلح بلوار امام خمینی را بستند و دکتر را ترور کردند. حتی به طرف او هم تیراندازی کردند. یکی دیگر میگوید تیم ترور ۱۲ نفر بودند و با یک هیوندای شاسیبلند و ۴ موتور سیکلت در صحنه حاضر شدند و فخری زاده را ترور کردند و دو تا از محافظهایش را هم زدند. در این روایت حامد هم شهید میشود و یکی از همکارانش هم دارد نفسهای آخر را میکشد. حتی یکی روایت میکند که تروریست اصلی آمده و دکتر فخری زاده را در کنار سرتیم خونآلودش، خلاص کرده و رفته! هرچه هالیوودیتر بهتر.
اما حقیقت این بود که دکتر فخری زاده به شهادت رسید و سرتیمش به خاطر آمادگی بالای بدنی توانست در برابر خونریزی سفیدران مقاومت کند.
ادامه دارد👇👇👇
╭━━━⊰◇⊱━━━╮
@javaan_enghelabi🇮🇷
╰━━━⊰◇⊱━━━╯