آنکه در میانه آتش، از نسیم سخن میگوید؛ در هیاهوی شمشیر، از ساز؛ و در هنگامه ظلم، از لبخند، پیامآور صلح نیست، خوابگرد بیدرد است.
بله، کاش دنیا جای عشق و یگانگی بود، اما وقتی درِ خانهات را به آتش میکشند، تو حق نداری به جای سلاح، ساز به دست بگیری.
آن سرباز، خوب میداند کِی باید بجنگد و کِی باید بنوازد. اما شما، نه اهل جنگاید و نه اهل صلح؛ نه حافظ مرزید و نه وارث آشتی. شما تنها بلدید فانتزیهایتان را بهانه بیعملی کنید و از رنج مردم، منظرهای شاعرانه بسازید برای خودفروشی فکری.
ساز صدای جان است؛ اما وقتی که وطن در امان باشد.
موسیقی نغمه عشق است؛ اما نه در روزی که خشم و غیرت و ایستادگی باید فریاد شود.
صلح، بدون قدرت، رؤیای بردگان است.
شما که از نمازتان، نمایش ساختهاید و از جولان سگان بر سجادهتان، تمثالی از روشنفکری، چه میفهمید از قداست و قیام؟
شما که حماسه را با حماقت اشتباه گرفتهاید، چه میدانید که جهاد چیست؟ از خاک، غیرت، و مرز چه میفهمید؟
کاش دنیا آن میشد که میگویید؛
اما امروز، دنیا باید آن شود که باید. و این از عهده سلاح برمیآید، نه ساز!
دنیا اگر به صلح برسد، نه از راه سلفی با سگ و ساز، که از راه سیلی سربازان غیوری است که صورت متجاوز را سرخ میکنند.
سید یاسر جبرائیلی
@javaan_enghelabi🇮🇷