جان ساقی و دل ساقی و دلبر ساقیست مِی ساقی و نِی ساقی و ساغر ساقیست گویند که از بهشت بهتر نبُوَد از هر چه که بهتر است بهتر ساقیست مجنونم و اختیار من با ساقیست سررشته ی کار و بار من با ساقیست لا حزن که حاکم قیامت مولاست لا خوف که گیر و دار من با ساقیست زلف خَم تو به توی ساقی عشق است جام مِی و گفت و گوی ساقی عشق است وقت است که پشت پا به هستی بزنی در مِیکده روبروی ساقی عشق است ... ارباب مرا دریاب (3) ، ارباب ... گفتم که بپرس از یکی ساقی کیست مِیخانه کجاست ، باده و مستی چیست روح القدس این ترانه در گوشم گفت ساقیست هر آنچه هست و جز ساقی نیست مسجد زِ بهشتیان و مِیخانه زِ ماست محراب زِ عابدان و پیمانه زِ ماست روزی که به جز کرشمه ی ساقی نیست چشم سیه و نگاه مستانه زِ ماست ما را شب و روز یک دو پیمانه بس است یک بوسه زِ روی ماه جانانه بس است گیسوی نگار و خال کنج لب یار یک کاسه شراب و کنج مِیخانه بس است ... ارباب مرا دریاب (3) ، ارباب ... 🆔 @javadieh 🌐 www.javadieh.blog.ir