سر کشیدم جرعه ای از باده جانم مست شد
همنشین بی کسی های دلم غم مست شد
آخر شهریور و صحن مولایم رضا
آب سقاخانه از باران نم نم مست شد
در بهشت مشهدش میخواندم از مدح رضا
از خلوص مستی ام در دم جهنم مست شد
با سر افتادم زمین از هوش رفتم لحظه ای
هر کسی آن دور و بر میکرد درکم مست شد
خادمی آمد به سویم تا که بیرونم بَرَد
دست او در دست من، او نیز کم کم مست شد
پنجره فولاد بود و زائرانی دردمند
از شفای کودکی دیدم که پرچم مست شد
بر خلاف عادت از آبِ حرم بُردند حج
حاجیان برگشتنی گفتند زمزم مست شد
برنخواهد گشت از مستی دگر تا روز حشر
هر که با چاییِ روضه در محرم مست شد
شاعر :
#مطرود
#شعرخوانی
#امام_رضا
🆔
@javadieh
🌐
Javadieh.blog.ir