مشاهدات عینیام از اعتراضات خیابانی-۱۶
اردییل: ۱۴۰۱/۷/۲۵
ساعت ۷ونیم صبح رسیدم اردبیل. با اتوبوس؛ ۱۹۲تومان. پرواز تهران- اردبیل نبود. گرچه پولش هم نبود.
دنبالچه ام خیلی درد میکند؛ ۸ساعت در اتوبوس شدیدترش کرد.
رفتم قهوهخانه وسط بازار؛ قلیون، چای و املت.
قلیانها قدیمی و استکانها کمر باریک.
چقدر سنت اینجا حاکم است.
یاد دمشق و بیروت افتادم! که بلد نبودن زبان کمیتم را لنگ کرده بود. همه ترکی حرف میزنند! بخواهند هم نمیتوانند درست فارسی حرف بزنند. باید همراه ترکزبان با خود میآوردم. اردبیلیها لحن خشنی و صدای بلند دارند. عکس تبریزیها که رمانتیک و آرام حرف میزنند.
وسط کلهی نصف قهوهخانهها کچل است! جای قمهزنی محرم است!
شهر آرام است. به سختی چند ناجایی دیده میشود. هیچ گونه بسیجیای یافت نشد! عکس تهران که شده پادگان نظامی!
کسی بدون روسری در شهر نیست. قهوهچی میگوید «غلط میکنه کسی بیغیرتی کند!» درست عکس تهران که دیگر کسی به حجاب کاری ندارد و یحتمل دیگر نخواهد داشت!
گشت ارشاد دیگر به تاریخ پیوست؛ لکن با دهها کشته!
زندهباد عقلای جمهوری اسلامی!
اینجا شنبه (۲۳مهر) شلوغ بوده. به سبب کشته شدن دو دختر. مسیر اعتراض از میدان شریعتی تا میدان یحیوی. ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر و اکثرا دانشآموز تا ۲۰سال. کار نیروهای امنیتی در اینجا آسان است! شهر پر است از دوربین و همه همرا میشناسند!
بیچاره معترضین!
قهوهچی میگوید ۴دختر کشته شده.
آن یکی میگوید دروغه، فقط دو تا بودند.
رفتگر شهرداری از همه بهتر فارسی حرف میزند: «کار هر روز من شده شعار پاک کردن! یه بچه ۱۶ساله بسیجی رو گذاشتند بالاسرم شعار پاک کنم. دوباره فرداش مینویسند!»
نفری کنارم مینشیند. کارمند اداره (؟) است: «دو تا دختر در مدرسه شاهد کشته شدند. علی دایی هم نوشت. دیگه دنبال چی هستی؟!»
روایت غالب در شهر این است:
«بچههای مدرسه شاهد را به زور میبرند راهپیمایی. اولیا که باخبر میشوند به مدرسه میآیند و درگیری شروع میشود. این وسط دو دانشآموز به نام آیتک رضایی و اسرا پناهی در مدرسه کشته میشوند.»
کیفیت کشته شدن را کسی نمیداند. ولی ورود آمبولانس به مدرسه را همه دیدهاند. نفری کنارم مینشیند. آدرس مدرسه را داد. املتش را حساب کردم! ۳۰تومن.
تاکسی گرفتم دنبال مدرسه شاهد. اینجا۵۰۰مدرسه شاهد است!
گیج شدم. راننده هم.
باید به تکتک مدارس شاهد سر بزنم...
#جواد_موگویی
@javadmogoei