مشاهدات عینیام از اعتراضات دیروز-۱
تهران: ۱۴۰۱/۶/۲۸
هنوز بیحالم. سوغات کربلاست. دیشب با تب و لرز رفتم بیمارستان امامسجاد بهارشمالی. دو دوز سرم تجویز کرد.
غروب مهدی فرزند احمد توکلی زنگ زد با عصبانیت که ببین چند ون گشت ارشاد چگونه کشور را به پرتگاه میبرد. تحریک شدم بروم میدان ولیعصر.
ترافیک شدید، بوی تند گاز اشکآور، بلوار کشاورز سر چهارراه فلسطین، ۳۰۰نفر معترض و شعارها علیه رهبری.
دوربین گوشی را روشن کردم. ناگهان یکنفر تیشرت زردپوش زد پشتم: آقای مستندساز! مثل افغانستان روایت نکنی!
کمی ترسیدم. گفتم نکند الان بروم زیر مشتولگد. بالاخره ما طرفدار نظامیم و سینهچاکش!
دستهها ۶-۷نفره است؛ سه دختر، دو پسر و یک زن یا مرد میانسال. لباسها مارک و خوشپوش.
چقدر بچههای اطلاعات سپاه بد تیپ عوض میکنند! آخر شلوار پارچهای با کتونی! یعنی الان لباسمبدل شدید؟! حداقل چهارتا شعار بدید شک نکنند!
موتورسواران ناجا حمله کردند، جمعیت با شعار «بیشرف بیشرف» به استقبالشان رفتند. گاز اشکآور پرتاب شد در پیادهرو. چشمهایم بدجوری سوخت. دختری سیگار داد. پوک میزد در صورتم. و من در صورت او. تجربیات ۸۸ است. سوزش را خیلی برطرف میکند.
چند موتورسوار بسیجی به سرعت رد شدند. دختری فریاد زد «کمند کمند، بگیریدشون». سنگها روانه شد. به یکیشان خورد. اصلا نمیدانم چرا رد شدند! بیفایده و از سرماجراجویی!
تقریبا همه ماسک زدند. یک نفر گفت میترسم شناسایی شوم، ماسک اضافه داری؟ دادم. رویم را بوسید. مرد بود.
پیرمردی من را کشید کنار:
«اینها همهچیزمان را گرفتند.» این را گفت و رفت.
مردی سبزهرو آمد. گفت چی شده؟ زن میانسال گفت: یعنی نمیدانی؟!
- نه والا!
- تلگرام نداری؟
- باز نکردم!
- چیزی نشده نگران نباش!
مرد بیاعتنا رفت.
عاشق سبک زندگیاش شدم!
دو ساعتی است آنجام. نت قطع شد. تیشرت زردپوش، هرزگاهی تلفنی کوتاه میزند. من از او میترسم! نمیدانم چرا آشنایی داد و چرا بقیه را خبر نمیکند؟! پیادهسواران ناجا آمدند. معلوم است قصد گرفتن چهارراه را دارند. وگرنه با موتور میآمدند. بازهم شعار بیشرف بیشرف.
دختری خورد زمین، ناجا هلش داد. پسری لنگلنگان از جلویم دوید. باتوم خورده بود.
چند ماشین در ترافیک درهایشان را باز کردند تا به معترضان پناه بدهند. ناجا کمکم چهارراه را بدست گرفت. پسری پارهآجری پرت کرد. نزدیک بود بخورد به یک راننده تاکسی. فریاد زدم «آقا! چی کار میکنی؟ خب درست پرت کن. راننده چه گناهی کرده؟»
گفت «چه کار کنم؟! ولشان کن. بالاخره یه عدهای هم این وسط قربانی میشوند!» قانع شدم!
ادامه دارد....
#جواد_موگویی
@javadmogoei