مشاهدات عینیام از اعتراضات خیابانی-۴
تهران ۱۴۰۱/۷/۹
آمدم سمت سهراه جمهوری-ولیعصر. چشم را چشم را نمیدید؛ گازاشکآور. زمین پر بود از شیشه شکسته.
موتورسوارهای بسیج صف بسته بودند؛ لباسهای شلخته، اکثر زیر ۲۵سال و باتوم بدست. موتورسوارهای ناشی، که چند دقیقه یکبار خودشان به خودشان میخوردند! بسیج است دیگر!
دو دختر و یک پسر لنگان لنگان از کنارم دویدند. چند بسیجی در پیشان.
از سر کنجکاوی رفتم انتهای خیابان فلسطین؛ بیت رهبری. همان یک تویوتای همیشگی بود با سه مسلح.
نگاه کردم و نگاه کرد، گاز دادم...!
به سمت منیریه دیگر خبری نیست! اوضاع عادیست. مغازهها باز و کسبوکار در جریان. یک دسته موتوری بسیج رد شدند! بوقزنان. عجبا! شما دیگر چرا بوق میزنید؟! بسوزد پدر جوگیری.
رفتم قهوهخانه میدان خراسان. جا نبود. پنالتی استقلال که گل شد، قهوهخانه رفت رو هوا.
بعد ده روز سر زدم به اینستا. ای بابا! همه که هستند!
صفحه فرهمند علیپور را دیدم. نوشته درگیری زاهدان کار خودشان است! یعنی بالاترین مقام اطلاعاتی استان را خودشان زدند؟!
یاد ترور دکتر علیمحمدی(دانشمند هستهای) در ۸۸ افتادم. میگفتند کار خودشان است! چراکه دکتر طرفدار جنبش سبز بوده! سطح تحلیلها رشدی نکرده!
#جواد_موگویی
@javadmogoei