حرف بی‌حساب| جواد موگویی
مشاهدات عینی‌ام از اعتراضات خیابانی-۴۲ آقای امنیتی! درخواست از این معقول‌تر؟! ایذه: ۱۴۰۱/۸/۳۰ آمدم ایذه. با ماشین عماد. ال‌۹۰، پلاک تهران و شیشه دودی! همه ویژگی‌ها یک ترور را باهم دارم! ایذه، در سیستم قضایی یکی از مناطق تبعیدی برای اشرار است. درگیری مسلحانه بین اراذل و اوباش، کاملا امریست طبیعی و سلاح به راحتی در دسترس است. پارسال در یک درگیری‌ داخلی بین اشرار، ستایش دختر ۱۳ساله در خیابان کشته شد. یا فرشاد نقدی شهردار دهدز از توابع ایذه که او هم در درگیری سارقین با پلیس در خیابان به صورت تصادفی کشته شد. القصه! ایذه نیازی به تروریست ندارد! و در آن نقش گروهک‌ها به مانند زاهدان قابل توجه نیست. و حرفیست تبلیغاتی! از جلوی مدرسه‌ کیان رد شدم که بلافاصله به نام «شهید کیان پیرفلک» تغییر یافته! کاش این سرعت را در برقراری امنیت‌، آبادانی و خدمت‌رسانی داشتند! نه صرفا در نامگذاری! اینجا مشکل زبان ندارم! پدرومادرم لر چهار لنگ هستند. و همین کار را آسان کرده. گویش لری را کاملا می‌فهمم با درکی کامل از همه رسوم لری. رفتم سر صحنه حادثه، حداقل ۴نفر همین‌جا گلوله خورده‌اند. حدفاصل حافظ‌ جنوبی-چهارراه هلال‌احمر. رفتم خانه پدربزرگ کیان بزرگ طایفه گورویی در روستای پرچستان. چقدر زیباست با شیرهای سنگی‌اش. با دایی‌اش در روستا چرخی زدیم. سر مزار کیانِ مظلوم رفتیم. دایی می‌گوید «روز مراسم عده‌ای آمده بودند که ما نمی‌شناختیم! مدام شعار سر می‌دادند که "میت‌نماز ندارد!" مهرداد (عموی‌کیان) فریاد زد این حرف‌ها چیه؟ ما هفت‌پشت مسلمانیم. چندنفر آمدند پرچم روی تابوت کیان را آتش‌ بزنند، پسرعمویم داد زد سرشان که ما صاحب عزاییم، شما کی هستید؟!» با عموهای کیان هم در بیمارستان گپ زده بودم. این خانواده‌‌ عجیب اصیل، فرهنگی، فرهیخته و نجیبند. حرف‌شان یک چیز است؛ اگر به اشتباه شلیک کرده‌اند، چرا رسما به ما اعلام نمی‌کنند؟! آقای امنیتی! درخواست از این معقول‌تر؟! اگر اشتباه کردید، با اعتراف به آن، مطمئنم این خانواده خواهند بخشید. اگر هم قصوری نداشتید، شفاف و با جزییات توضیح دهید. @javadmogoei