6⃣7⃣
دو سه روزی از سفر هیجان انگیز دسته جمعیمان به مشهد میگذشت. مسئولین اعلام کردند که قرار است در حرم چالشی داشته باشیم. فرار است علاوه بر زائر بودن خادم نیز باشیم. ذهنم درگیر حرف های راهبرها و حاج آقا محمدی شد
چطور خدمت کنیم؟!
اصلا آنجا مگر کم و کسری وجود دارد که خادم اضافه بخواهد؟
شنیده بودم سر خادم شدن در حرم دعواست.
اصلا خدمت یعنی چی؟!!
یعنی رفع نیاز زائران؟
تامین رفاهشان؟!
یا بالا بردن حال معنوی زیارتشان؟!
با خودم فکر کردم با مهمانان امام رضا چگونه برخورد شود امام رضا راضی میشو؟
نمیدانم...
شاید با لبخند بلند کردن کودکی که در حرم زمین خورده هم خدمت باشد یا آرام قدم برداشتن کنار کبوتر ها که مبادا بترسند و بپرند. یا گرفتن کمر آن پیر زن لرزانی که در ازدحام جمعیت بخاطر ضعف پاهایش به زحمت افتاده و بی اختیار به این سو و آن سو میرود. فقط مطمئن بودم هرکسی در حرم حضور دارد از آقا دعوتنامه گرفتند و برایش عزیز است. پس حتما میتوان با به دست آوردن دل زائر ها برای حضرت خود شیرینی کرد. یک ماه پیش پای یکی از بچه های تیم شکسته بود و به خاطر اینکه زود تر از موعد گچ پایش را باز کرده بود و کلی هم راه رفته بود درد پا امانش را بریده بود. با هر زور و زحمتی که بود برایش ویلچر گرفتیم و چند ساعتی با ویلچر از این سو به آن سوی حرم رفتیم تا اینکه بچه های تیم تصمیم گرفتند دور هم بنشینند و باهم مشورت کنند. بالاخره ویلچر خالی شد و فرصت اندکی خدمت ریاکارانه یمان فراهم شد. ویلچر را برداشتم و به قصد اینکه یک پیر زن خیلی فرتوت و خمیده را سوار کنم راه افتادم.
چند قدم بیشتر پیش نرفته بودم که آقا خودش یک نفر را فرستاد. زیاد پیر نبود و بنظر زمین گیر نمی آمد اما با لحن پر خواهشی گفت:«میشه من رو با ویلچر ببرین سمت در خروجی؟» معیار های دیگری برای انتخاب داشتم اما مطمئن بودم این کار خود حضرت است و بی حکمت نیست. پس ادب کردم و امام منت همراه شدن با یکی از زائرانش را بر سرم گذاشت.
تمام مسیر برایم دعا کرد. و من تشکر کردم. انقدر زیاد و از ته دل دعا میکرد که شرمنده شده بودم. به خروجی که نزدیک شدیم با بغض گفت: مادر جون واسه دخترم دعا کن که بچه دار بشه.
تازه فهمیدم که شاید پای تنش سالم به نظر بیاید اما این زن پای دل پر غصه اش بد جور رنجور است. این زائر پایش زمین گیر نبود، دلش زمین گیر شده بود.
پیاده که شد دستش را گرفتم تا خداحافظی کنم. نگاهم که به چشمانش افتاد دلم طاقت نیاورد و او را در آغوش کشیدم. همین که سرش روی شانه ام رسید زیر گریه زد و یک دل سیر گریست و من هم که دلم حسابی پر بود همراهیش کردم. آنجا بود که فهمیدم خدمت اصلی همین بود این زن بیشتر از یک ویلچر، یک شانه برای گریه کردن نیاز داشت. گاهی نیاز نیست به اینکه کار خوب چیست و چطور باید انجامش داد فکر کنیم، همین که نیت کنیم عنایت حضرت شامل حالمان میشود.
البته که این کار سراسر ریا بود چون دوربین ها دیدند و برای خوشاید انها انجام شده بود. نه برای نگاه حضرت و خوشایند خدا. اما امام رضاست دیگر، امام رئوف. او بی شک امام ریاکار هاو کم سعادت هایی مثل ما هم هست...
#نوجوان_پیشران
#هر_زائر_یک_خادم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸کانال
#قیام_جوانان
ایتا👈
https://eitaa.com/javanan_chb