🦋🦋
.
.
یادم هست یکی دو ماه قبل از عملیات کربلای چهار، حاج آقا «نفر» توی گردان برنامهای ریخته بود که ظهرها بین دو نماز یکی از بچهها صحبت کند؛ طبق قرعه. یک روز قرعه به نام پازوکی افتاد. ما حتی فکر نمیکردیم او بتواند یک جمله حرف درست و حسابی بزند. خودش هم راضی به صحبت نمیشد. اما حاج آقا اصرار داشت که پازوکی صحبت کند.
دست آخر پازوکی به حاج آقا گفت: در یک صورت صحبت میکنم. باید اجازه بدهی غیبت و تهمت و دروغ آزاد باشد. یعنی هر چه دلم میخواهد بگویم!
هیچ کس گمان نمیکرد حاج آقا قبول کند، آن هم با شناختی که از پازوکی دارد. اما ایشان قبول کرد. پازوکی هم جلوی بچهها ایستاد و شروع کرد در مورد تقوا صحبت کردن.
چیزهایی گفت که اگر با چشم های خودمان او را مقابلمان نمیدیدیم باور نمیکردیم این حرفها دارد از دهان پازوکی بیرون میآید. همه مات و مبهوت حرفهای او شده بودیم. حرفهایش ساده بود و بی غل و غش اما برای همه مان تازگی داشت و از عظمت روح پازوکی خبر میداد.
بعد از این ماجرا، نگاه ما به پازوکی عوض شد. هر چند که او همان آدم قبل بود؛ با همان شوخیها و ادا و اطوارهایش.
او به خصوص با بچههایی که همه احتمال شهادتشان را میدادند و به قول معروف نور بالا میزدند، بیش از دیگران شوخی میکرد. ماجرای برخورد او با شهرابی این اواخر شده بود نقل مجلس بچهها . پازوکی بیشتر از همه به پر و پای شهرابی میپیچید و مدام آن ماجرا را پیش میکشید
#شهید_مجید_پازوکی
@jihadmughniyeh_ir