پس ما کجا ایستادهایم؟
چرا نام ایران در این فهرست نیست؟!
پس ما داریم چی کار میکنیم؟!
در حالی که هزاران نفر، از تونس و الجزایر و مراکش، از دل بیابانها، از شهرها و روستاهای دور و نزدیک، از هزاران کیلومتر آن طرف تر ، جان خود را کف دست گرفتهاند و بهسوی غزه رهسپار شدهاند،
بعد ما در خانههایمان نشستهایم!!!
آنان نیامدهاند تا فقط شعار دهند و ادعا کنند که حامی فلسطین هستن
بلکه آمدهاند تا زنجیر محاصره را با دستانشان پاره کنند، حتی اگر این راه به مرگ ختم شود.
آمدهاند تا اثبات کنند انسان بودن هنوز معنا دارد، هنوز میشود با دل سوخته و وجدان بیدار، به فریاد کودکان گرسنهی غزه پاسخ داد.
کاروانی از زندگی و انسانیت در حرکت است؛ برای نجات مردم غزه .
فریاد در برابر مرگ، در برابر سکوت، در برابر جهانی که فراموش کرده کودک گرسنه یعنی چه.
اما در میان این پرچمها، یک پرچم نیست…اون هم پرچم کشور ما.
نه اثری از ایران هست، نه نامی از مردم ما.
آیا ما فراموش کردهایم که فلسطین سالها نماد مقاومت برایمان بود؟
آیا فراموش کردهایم که مظلومترین کودکان جهان، همین حالا با شکم خالی و بدن نحیف، در سایهی بمبها نفس میکشند؟
آیا فقط گفتن «مرگ بر اسرائیل» کافی است؟
چرا وقتی مردم جهان برخاستهاند، خیلی از ما هنوز نشستهایم؟
چرا وقتی دیگران جان خود را به خطر میاندازند تا کمک برسانند، ما در سکوت، در بیتفاوتی، فقط تماشا میکنیم؟
ما، که روزی پیشگام حمایت از فلسطین بودیم، امروز تبدیل شدهایم به تماشاگرانی خاموش.
و این شرمآور است.
مردمی از قارهها و ملتهای مختلف، دست در دست هم دادهاند تا محاصره را بشکنند؛
در حالی که ما، بعضی از مردم کشور ما حتی نتوانسته اند دلشان را از حصار خودخواهی بیرون بکشند.
غزه دارد میمیرد. کودکان از گرسنگی جان میدهند، مادران از ترس بیهوش میشوند، و دنیا با چشمان باز فقط نگاه میکند…
و خیلی از ما، ایرانیها، هم بخشی از این سکوت مرگبار شدهایم.
بیایید به خودمان بیاییم.
بیایید قبل از اینکه دیر شود، سهممان را ادا کنیم.
با صدای بلند بگوییم: ما هم هستیم.
ما هم انسانیم.
و هنوز قلبهایی داریم که برای غزه میتپد، نه فقط با حرف، با عمل.
تا زمانی که حتی یک کودک در غزه از گرسنگی جان میدهد، ما مسئولیم.
و این مسئولیت را نمیشود با هیچچیز پنهان کرد.