4.53M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
| خبرشهادت برادرم جهاد راڪہ شنیدم دلم سوخت مثل باباشده بود خونها روشسته بودندولی جای زخم ها وپارگیها بود،جای کبودی وخون مردگی ها.. تصاویر بابا و جهاد باهم یکی شده بود، ویک لحظه به نظرم رسیددیگرنمیتوانم تحمل کنم… مادر، وقتی صورت را بوسید،گفت:ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده، البته هنوز به” اربا اربا ” نرسیده، آراممان کرد | [@jihadmughniyeh_ir🏴]