#زندگینامه🔖!"
#قسمت_سی_چهارم"
تصاویر شهیدجهاد که بیشترش به سفر ایرانشون برمیگرده.
شانزده ساله بود که او را دیدم ،
نوجوانی رشید و نورانی ...
در حرم حضرت معصومه(س)
باهم همراه شدیم، فارسی را کمی
میفهمید وعربی را کم میفهمیدم ..
ولی نگاه های با معنایش تمام
حرف را میزد ..
ندیده بودم کسی با زیارتنامه حضرت معصومه(س) گریه کند
ولی او گریه کرد ..
و من از گریه او بغض کردم که ما چه داریم در کنار خود و قدرش را نمیدانیم، زیارت که تمام شد گوشه ای نشستیم، از حال و هوا که خارج شد گفتم:
من تا به حال در حرم بی بی
گریه نکرده بودم ولی الان از گریه تو...
خندید ، گفت: چه حسی نسبت به
حضرت زینب (س) داری؟
گویی با مشت کوبید به سرم
اشک در چشمانم جمع شد ..
نه او چیزی گفت و نه من.
دو سه روزی با هم بودیم؛
استوار بود و خود ساخته
مردی بود برای خودش.
@jihadmughniyeh_ir