از تو نوشتن برایم سخت است قلمم کور شده انگار از کدام در تو را توصیف کنم تو راچه بخوانم؟ تو که مهربانی هایت عمیق است تو که آغوشت به خلسه می‌کشاند مرا پژواک صدایت، تکه ای از وجود من است در همه جهان ها انگار از هزاران سال پیش من صدایت را میشنیدم با پژواکش در فضا بازی می‌کردم با نوک انگشتانم صدایت را نوازش میکردم هوای صدایت خنک است در هجوم حرارت تابستان و شب ها صدای تو عطر گل های بنفش شب بو که از دیوار کوچه ها آویزان اند را می‌دهد روحم را مرهم میگذارد سرم را آرام روی پاهایت می‌گذارم پس از گذراندن موج تنش های روز مره عجیب به مذاقم می نشیند و جسم خسته ام را تسکین میدهم با دستان مهربانت چه کسی محبوب تر از تو؟ من میبینم میبینم درازای روز را که برای من با زندگی جدال داری و نه از روی وظیفه بلکه از روی کششی قلبی مارا میپروری آنطور که باید... شاید بتوان گفت تکه از وجود خدا هستی که به خانه های سرد و ساکت گرما و رنگ میپاشی که تنها همراه شبانه من هستی و اشک های گاه و بی گاهم را میبوسی و پا به پای گریه هایم چشم هایت میبارند و آغوشت که ماوای دل زخمی من است آغوشت به وسعت کهکشانهاست و به مهربانی هایی که فقط منسوب به خودت است و من بی توجه به گذر زمان قد میکشم و تو... اصلا میدانی چيست؟ شاید بتوانم مفهوم را جور دیگری برسانم آری من گاهی شب ها کابوس از دست دادن تو را میبینم وبلند میشوم و سیل آسا اشک میریزم فکر از دست دادنت بغضی در گلویم می‌کارد که این بغض برگلویم سنگینی می‌کند و سینه ام را می‌فشارد و چنگ می اندازد و قلبم را مچاله میکند من حتی از فکر کردنِ به نبودنت میترسم میترسم شب های سیاهم را چگونه به صبح برسانم بی تو بار کل جهان بر دوشم می نشیند من دیگر نمی‌خواهم در این باره بگویم آرام به انگشتانت دقت میکنم و مهربانی را میکاوم در آنها من مست عطر نگاهت میشوم من از چشمهایت مینوشم عشق را زندگی را مهربانی را و تمام حالات مطلوب دنیا را یک کلام، اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است... من به مهربانی هایت ایمان آوردم و تو را میپرستم و لبخند تو دین من شد به اندازه تمام زحماتت عشق تو را در قبلم ذخیره کردم... کلمات ناتوان اند برای کامل کردن جمله هایم زبان در وصف نمیگنجد... هر روز روز توست و حالا روزت مبارک:) ✍🌱 @jihadmughniyeh_ir