🕊🍃 جشن تولد يكی از دوستانمان بود با تصميم گرفتيم با هم برويم و برايش كادو بخريم من به يكی از بهترين پاساژ هارو برای خريد معرفي كردم که به انجا برويم اما مخالفت كرد و از من خواست كه به يكی از مغازه ها براي خريد كردن برويم. وقتي رسيديم ديدم كمی چهرش درهم رفت و و سرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟گفت دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به ان سمت خيابان رفت چند دخترو پسر مشغول شوخی باهم و حركات سبكانه ای بودن دستش را روی شانه ام گذاشت وگفت برويم به داخل مغازه رفت وسريع چيزي برای هديه انتخاب كرد و برگشتيم. در داخل ماشين سرش پايين و زياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم واو پاسخ دهد شب هنگامی كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان او را جلوی در خانه خود ديدم و پرسيدم اينجا چيكار ميكنی ؟ من فكر ميكردم رفتي!؟ گفت من نمياييم ولی از طرف من هديه را به او بده و تبريک بگو از او علت اينكار را سوال كردم گفت شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبی برای شركت ما نيست ما ابروی و جوانان اين راهيم آنوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟! پی نوشت : حیا داشته باشیم ! همین … والبته آبروی دینمون هم حفظ کنیم ، چون مردم به دین نگاه میکنند و علاقه پیدا میکنند... راوی : یکی از دوستان شهید 🌸🍃 مثل باشیم 🍃🌸 الگوی جوانان زندگی و خاطرات @jihadmughniyeh_ir