دقت علیرضا در مسائل اجتماعی تا حدی بود که، اگر توی ترافیک می‌ماندیم‌‌‌، هیچ‌وقت بوق نمی‌زد، چراغ می‌زد. می‌گفت: «حق الناسه، ممکنه کسی توی این منطقه مریض داشته باشه و باعث اذیت و آزار آنها بشه.» علیرضا بعدازظهرها می‌رفت کلینیک نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله قسمت پذیرش و کار می‌کرد، از خودکار آنجا استفاده نمی‌کرد، با خودش خودکار می‌برد. می‌گفت: «یه خودکار به من بده تا با خودم ببرم، خودکار اونجا مال بیت‌الماله ممکنه چیزی بخوام بنویسم.» حتی اگر گوشی‌اش را محل کار شارژ می‌کرد، پولش را پرداخت و حساب می‌کرد پ.ن:بریده‌ای از کتاب «حاجت‌روا»؛ روایت زندگی شهید مدافع حرم «علیرضا نوری» (صفحات 58 و 59) نویسنده:اشرف سیف‌الدینی