لا اِلاَ اِلَّا الله الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین.'🌱
✍️روایتیمادرانه
🗣ماما، هنگام شهادت امام مهدی را صدا زدی؟
نهم ماه آذار سال 2015 (اسفند 1393) – لبنان – روستای میس الجبل؛
آنقدر نگران بود که به خود میلرزید. گویا سرمای چله زمستان به روزهای پایانی این فصل هم کشیده شده بود. وضو گرفت در حالی که اشک چشمانش با آب وضو درآمیخته میشد. نماز صبحش را خواند و آخر نمازش دعا کرد؛ دعا برای فرزندانش. سه فرزندش که در جبهههای جنگ بودند. برای هر سه آنها دعا کرد، به ویژه برای «علی». ساعتی گذشت تا اینکه خورشید طلوع کرد. سپس آفتاب برآمد و ظهر فرارسید. حال غریب او ادامه داشت تا آن که هنگام غروب خبری از «علی» به او رسید. مردم به سرعت و از سر کنجکاوی ناخودآگاه به دیدنش آمدند.
- علی مجروح شده؟
- نه دستش زخمی شده.
- جراحتش خطرناکه؟
- کسی چیزی نمیدونه.
- اصلا گفتن که علی مفقود شده.
- علی شهید شده؟
اینها حرفهایی است که مردم، زمانی که برای دیدن مادر «علی» آمده بودند میزدند.
ادامهدارد....🎈