👩🏻🦳یکی بود یکی نبود. یه خاله پیرزنی بود که توی خونه ی کوچیکش تنها زندگی میکرد. خونه ی خاله پیرزن خیلی کوچولو بود، یه حیاط نقلی و کوچولو هم داشت.
🥖 هرروز دم غروب که میشد، سماورشو روشن میکرد، میرفت حیاط رو آب و جارو میکرد. یه لقمه نون و پنیر با چایی میخورد و سماورو خاموش میکرد و میخوابید.
🌧️یکی از روزهای پاییز که هوا حسابی سرد شده بود و بارون شدیدی میومد...
🔎 موضوعات قصه:
#مهمان
#مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹
https://b2n.ir/u54409
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸
@koodak_iranseda
🔸
@koodak_iranseda