مردی بود که دخترش می خواست ازدواج کند، به همین دلیل تمام اقوام و دوستانشان را به عروسی دعوت کرده بودند. کیور جوانی بود که می خواست از روستای دیگری به جشن عروسی برود. در راه به پیرمردی رسید. آنها تصمیم گرفتند که بفیه راه را با هم بروند...
این داستان با زبانی ساده و روان به کودکان میآموزد که در پذیرش مسائل، زودباور نباشند و سخنان و مطالب منطقی را در زندگی بپذیرند.
*داستان «بز جادوگر» از افسانههای قدیم کشور ویتنام است
#قصه_های_مادربزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹
https://b2n.ir/j37003
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸
@koodak_iranseda
🔸
@koodak_iranseda